کسی که پیشاپیش دسته ای حرکت می کند و اشعار مذهبی می خواند، کسی که پیشاپیش قافله یا لشکر حرکت می کرد و آمدن آنان را با صدای بلند اعلام می کرد، برای مثال بانگ چاووشان چو در ره بشنود / تا نبیند رو به دیواری کند (مولوی - ۳۶۷)، مامور تشریفات دربار
کسی که پیشاپیش دسته ای حرکت می کند و اشعار مذهبی می خواند، کسی که پیشاپیش قافله یا لشکر حرکت می کرد و آمدن آنان را با صدای بلند اعلام می کرد، برای مِثال بانگ چاووشان چو در ره بشنود / تا نبیند رو به دیواری کند (مولوی - ۳۶۷)، مامور تشریفات دربار
چاووش، برای مثال ز دل دادن چاوشان دلیر / دلاور شده گور بر جنگ شیر (نظامی۵ - ۸۰۱)، نفیر چاوشان ز «دور شو، دور» / ز گیتی چشم بد را کرده مهجور (نظامی۲ - ۲۵۴)
چاووش، برای مِثال ز دل دادن چاوشان دلیر / دلاور شده گور بر جنگ شیر (نظامی۵ - ۸۰۱)، نفیر چاوشان ز «دور شو، دور» / ز گیتی چشم بد را کرده مهجور (نظامی۲ - ۲۵۴)
چاوش، نقیب لشکر، (برهان)، آنکه صفوف در حرب راست کند و از تعدی لشکریان ممانعت نماید، کسی که شمارۀ افراد لشکر و هویت یکایک آنان و وظائف هر یک را داند، مراقب سپاهیان، اترور، زابن، (منتهی الارب) ’: هیچکس را زهره نبود که شراب آشکارا خورد که چاووشان و محتسبان گماشته بودند’، (تاریخ بیهقی)، از حشمت سلطانی و از تاج فریدون چاووش ورا قبه و قوقوی کلاه است، سوزنی، ، نقیب قافله، (برهان)، نقیب و جارچی و پیک و یساول و رئیس و پیشوا و وکیل و پیشرو کاروان، (ناظم الاطباء)، کسی که دعوت رفتن بزیارت عتبات عالیات کند، در اصطلاح روستائیان خراسان، کسی باشد که در فصل مناسب زیارت در دهات و روستاها سواره یا پیاده براه افتد و روستائیان را بوسیلۀ جار زدن یا خواندن اشعار مهیج و مناسب بزیارت اعتاب مقدسه تشویق و تهییج نماید، سرهنگ و صاحب منصبی که پیشاپیش حاکم و اشخاص بزرگ میرود، (ناظم الاطباء) : بانگ چاووشان چو از ره بشنود تا نبیند رو به دیواری کند، مولوی، و رجوع به چاوش شود، بزغالۀ نر یکساله، (در اصطلاح روستائیان تربت حیدریه و گناباد)
چاوش، نقیب لشکر، (برهان)، آنکه صفوف در حرب راست کند و از تعدی لشکریان ممانعت نماید، کسی که شمارۀ افراد لشکر و هویت یکایک آنان و وظائف هر یک را داند، مراقب سپاهیان، اُترور، زابِن، (منتهی الارب) ’: هیچکس را زهره نبود که شراب آشکارا خورد که چاووشان و محتسبان گماشته بودند’، (تاریخ بیهقی)، از حشمت سلطانی و از تاج فریدون چاووش ورا قبه و قوقوی کلاه است، سوزنی، ، نقیب قافله، (برهان)، نقیب و جارچی و پیک و یساول و رئیس و پیشوا و وکیل و پیشرو کاروان، (ناظم الاطباء)، کسی که دعوت رفتن بزیارت عتبات عالیات کند، در اصطلاح روستائیان خراسان، کسی باشد که در فصل مناسب زیارت در دهات و روستاها سواره یا پیاده براه افتد و روستائیان را بوسیلۀ جار زدن یا خواندن اشعار مهیج و مناسب بزیارت اعتاب مقدسه تشویق و تهییج نماید، سرهنگ و صاحب منصبی که پیشاپیش حاکم و اشخاص بزرگ میرود، (ناظم الاطباء) : بانگ چاووشان چو از ره بشنود تا نبیند رو به دیواری کند، مولوی، و رجوع به چاوش شود، بزغالۀ نر یکساله، (در اصطلاح روستائیان تربت حیدریه و گناباد)
نقیب لشکر. (آنندراج) (غیاث). چاووش. (ناظم الاطباء). نقیب سپاه. (فرهنگ نظام). آنکه در جنگ فرمان حمله دهد و سپاهیان را تشجیع و تشویق کند: گر حاجب تو پوشد پیکار را زره ور چاوش تو بندد پرخاش را کمر. امیرمعزی. تو قاهر مصر و چاوشت را بر قاهره قهرمان ببینم. خاقانی. نفیر چاوشان از دورشو دور ز گیتی چشم بد را کرده مهجور. نظامی. ز دل دادن چاوشان دلیر دلاور شده گور بر جنگ شیر. نظامی. پسر چاوشان دید و تیغ و تبر قباهای اطلس کمرهای زر. نظامی. ، کسی که در دربار شاهان یا در نزد امراء و بزرگان وظیفه دار امور تشریفاتی بوده و در روزهای سلام اشخاص را به حضور آنان معرفی مینموده است. رئیس تشریفات: چاوش اوهام نتواند رسیدن تا کجا تا آخرین صف روز بارت. انوری. نه نه قباد مخوان کیقباد خوانش از آنک قباد چاوش روز سلام اوزیبد. خاقانی. ، نقیب قافله. (آنندراج) (غیاث). نگهبان و مراقب کاروانیان، دربان. (فرهنگ نظام) : ای چاوش سپید تو هم خادم سیاه خورشید روم پرور و ماه حبش نگار. خاقانی. خلیل از خیلتاشان سپاهش کلیم از چاوشان بارگاهش. نظامی. روزها شد که بنده می آید بر در و ره نمیدهد چاوش. پوربهای جامی. و رجوع به چاووش شود
نقیب لشکر. (آنندراج) (غیاث). چاووش. (ناظم الاطباء). نقیب سپاه. (فرهنگ نظام). آنکه در جنگ فرمان حمله دهد و سپاهیان را تشجیع و تشویق کند: گر حاجب تو پوشد پیکار را زره ور چاوش تو بندد پرخاش را کمر. امیرمعزی. تو قاهر مصر و چاوشت را بر قاهره قهرمان ببینم. خاقانی. نفیر چاوشان از دورشو دور ز گیتی چشم بد را کرده مهجور. نظامی. ز دل دادن چاوشان دلیر دلاور شده گور بر جنگ شیر. نظامی. پسر چاوشان دید و تیغ و تبر قباهای اطلس کمرهای زر. نظامی. ، کسی که در دربار شاهان یا در نزد امراء و بزرگان وظیفه دار امور تشریفاتی بوده و در روزهای سلام اشخاص را به حضور آنان معرفی مینموده است. رئیس تشریفات: چاوش اوهام نتواند رسیدن تا کجا تا آخرین صف روز بارت. انوری. نه نه قباد مخوان کیقباد خوانش از آنک قباد چاوش روز سلام اوزیبد. خاقانی. ، نقیب قافله. (آنندراج) (غیاث). نگهبان و مراقب کاروانیان، دربان. (فرهنگ نظام) : ای چاوش سپید تو هم خادم سیاه خورشید روم پرور و ماه حبش نگار. خاقانی. خلیل از خیلتاشان سپاهش کلیم از چاوشان بارگاهش. نظامی. روزها شد که بنده می آید بر در و ره نمیدهد چاوش. پوربهای جامی. و رجوع به چاووش شود