چاووش، برای مثال ز دل دادن چاوشان دلیر / دلاور شده گور بر جنگ شیر (نظامی۵ - ۸۰۱)، نفیر چاوشان ز «دور شو، دور» / ز گیتی چشم بد را کرده مهجور (نظامی۲ - ۲۵۴)
نقیب لشکر. (آنندراج) (غیاث). چاووش. (ناظم الاطباء). نقیب سپاه. (فرهنگ نظام). آنکه در جنگ فرمان حمله دهد و سپاهیان را تشجیع و تشویق کند: گر حاجب تو پوشد پیکار را زره ور چاوش تو بندد پرخاش را کمر. امیرمعزی. تو قاهر مصر و چاوشت را بر قاهره قهرمان ببینم. خاقانی. نفیر چاوشان از دورشو دور ز گیتی چشم بد را کرده مهجور. نظامی. ز دل دادن چاوشان دلیر دلاور شده گور بر جنگ شیر. نظامی. پسر چاوشان دید و تیغ و تبر قباهای اطلس کمرهای زر. نظامی. ، کسی که در دربار شاهان یا در نزد امراء و بزرگان وظیفه دار امور تشریفاتی بوده و در روزهای سلام اشخاص را به حضور آنان معرفی مینموده است. رئیس تشریفات: چاوش اوهام نتواند رسیدن تا کجا تا آخرین صف روز بارت. انوری. نه نه قباد مخوان کیقباد خوانش از آنک قباد چاوش روز سلام اوزیبد. خاقانی. ، نقیب قافله. (آنندراج) (غیاث). نگهبان و مراقب کاروانیان، دربان. (فرهنگ نظام) : ای چاوش سپید تو هم خادم سیاه خورشید روم پرور و ماه حبش نگار. خاقانی. خلیل از خیلتاشان سپاهش کلیم از چاوشان بارگاهش. نظامی. روزها شد که بنده می آید بر در و ره نمیدهد چاوش. پوربهای جامی. و رجوع به چاووش شود