عالم برزخ را گویند و آن عالمی است میان ملک و ملکوت و شبیه است به اجسام در آن حیثیت که محسوس مقداری است و به ارواح از آن حیثیت که نورانی است و آنرا عالم مثال نفوس منطبعه و خیال منفصل و ارض حقیقی خوانند. (برهان). دنیای میانۀ این سرای و آن سرای. همستکان (به لغت پهلوی)
عالم برزخ را گویند و آن عالمی است میان ملک و ملکوت و شبیه است به اجسام در آن حیثیت که محسوس مقداری است و به ارواح از آن حیثیت که نورانی است و آنرا عالم مثال نفوس منطبعه و خیال منفصل و ارض حقیقی خوانند. (برهان). دنیای میانۀ این سرای و آن سرای. همستکان (به لغت پهلوی)
دهی از دهستان حلوان بخش طبس شهرستان فردوس. واقع در 70 هزارگزی باختر طبس. سر راه مالرو عمومی دستگردان. کوهستانی. دارای 247 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و تریاک و خرما. شغل اهالی زراعت. راه مالرواست. دبستانی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان حلوان بخش طبس شهرستان فردوس. واقع در 70 هزارگزی باختر طبس. سر راه مالرو عمومی دستگردان. کوهستانی. دارای 247 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و تریاک و خرما. شغل اهالی زراعت. راه مالرواست. دبستانی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ابن ابی جعفر الدیلمی از سرداران ابوعلی سیمجور. وی در جنگ ابوعلی با امیر سبکتکین که به نشابور به روز یکشنبۀ بیست و یکم جمادی الاخرۀ سال 385 هجری قمری اتفاق افتاداسیر محمود عزنوی و امیر سبکتکین گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 151) (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 206 و 207) نام سرداری به عهد کیخسرو: سپاهی بد از روم و بربرستان یکی پیشرو نام لشکرستان. فردوسی
ابن ابی جعفر الدیلمی از سرداران ابوعلی سیمجور. وی در جنگ ابوعلی با امیر سبکتکین که به نشابور به روز یکشنبۀ بیست و یکم جمادی الاخرۀ سال 385 هجری قمری اتفاق افتاداسیر محمود عزنوی و امیر سبکتکین گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 151) (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 206 و 207) نام سرداری به عهد کیخسرو: سپاهی بد از روم و بربرستان یکی پیشرو نام لشکرستان. فردوسی
مرکّب از: پاک = بخش + ستان ’پسوند’ ضمناً نشانۀ اختصاری پنج بخش: پنجاب، افغانی (صوبه سرحد، ، کشمیر، سند، بلوچستان پاکستان) قانون استقلال هند در 4 ژوئیه 1947 میلادی (آدینۀ 12 تیر 1326 هجری شمسی) از مجلس عوام انگلستان گذشت و بموجب آن در اوت 1947 میلادی از متصرفات انگلیسی هند، دو کشور پاکستان و هندوستان بوجود آمد. استقلال پاکستان مرهون کوشش بسیار مرحوم محمدعلی جناح است. پاکستان به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم میشود و مساحت کل آن 9350000 کیلومتر مربع است که از این مقدار 329000 کیلومتر مربع مساحت پاکستان غربی است. پاکستان غربی شامل بلوچستان، ایالت افغان، پنجاب، سند، و پاکستان شرقی شامل دو ناحیۀ بنگال و آسام است. رود سند پاکستان غربی و شعب رودهای گنگ و براهماپوترا پاکستان شرقی را مشروب می سازد. پاکستان حکومت جمهوری دارد و پایتخت آن شهر راول پندی است، سابقاً کراچی پایتخت بوده است. محصولات عمده آن برنج، گندم، پنبه، چای، نیشکر، الیاف گیاهی، پشم و پوست است. ذخایر زیرزمینی نمک، گوگرد، گچ، کرومیت، نفت، زغال، پنبۀ کوهی آنتیموان و غیره است. در 28 مه 1955 قانون اساسی جدید پاکستان تصویب گردید و در 23 مارس 1956 ژنرال اسکندر میرزا به ریاست جمهوری رسید. 88% مردم آن مسلمان و بقیه هندو و مسیحی و عده کمی زردشتی و بودایی هستند. زبانهای رسمی آن اردو، انگلیسی و بنگالی است
مُرَکَّب اَز: پاک = بخش + ستان ’پسوند’ ضمناً نشانۀ اختصاری پنج بخش: پنجاب، افغانی (صوبه سرحد، ، کشمیر، سند، بلوچستان پاکستان) قانون استقلال هند در 4 ژوئیه 1947 میلادی (آدینۀ 12 تیر 1326 هجری شمسی) از مجلس عوام انگلستان گذشت و بموجب آن در اوت 1947 میلادی از متصرفات انگلیسی هند، دو کشور پاکستان و هندوستان بوجود آمد. استقلال پاکستان مرهون کوشش بسیار مرحوم محمدعلی جناح است. پاکستان به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم میشود و مساحت کل آن 9350000 کیلومتر مربع است که از این مقدار 329000 کیلومتر مربع مساحت پاکستان غربی است. پاکستان غربی شامل بلوچستان، ایالت افغان، پنجاب، سند، و پاکستان شرقی شامل دو ناحیۀ بنگال و آسام است. رود سند پاکستان غربی و شعب رودهای گنگ و براهماپوترا پاکستان شرقی را مشروب می سازد. پاکستان حکومت جمهوری دارد و پایتخت آن شهر راول پندی است، سابقاً کراچی پایتخت بوده است. محصولات عمده آن برنج، گندم، پنبه، چای، نیشکر، الیاف گیاهی، پشم و پوست است. ذخایر زیرزمینی نمک، گوگرد، گچ، کرومیت، نفت، زغال، پنبۀ کوهی آنتیموان و غیره است. در 28 مه 1955 قانون اساسی جدید پاکستان تصویب گردید و در 23 مارس 1956 ژنرال اسکندر میرزا به ریاست جمهوری رسید. 88% مردم آن مسلمان و بقیه هندو و مسیحی و عده کمی زردشتی و بودایی هستند. زبانهای رسمی آن اردو، انگلیسی و بنگالی است
شکرخیز. (از آنندراج). جایی که نیشکر زراعت میکنند. (ناظم الاطباء) : گر درون سوخته ای با تو برآرد نفسی چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی. سعدی. طوطیان در شکّرستان کامرانی میکنند در تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس. حافظ. ، کنایه از لب و دهان معشوق: بر شکّرت از پرّ مگس پرده چه سازی ای من مگس آن شکرستان که تو داری. خاقانی. گرچه شکرخنده زد بر دم چو آتشم آتش من مگذراد بر شکرستان او. خاقانی. شاهد دل درآمد از در من بند لعل از شکرستان بگشاد. خاقانی. ، در بیت ذیل کنایه از وجود معشوق و محبوب است بمناسبت ظرافت و شیرینی و نظافت اندام و حرکات و سکنات: دارند به دور شکرستان تو خوبان چون نیشکر انگشت تحیر به دهنها. خواجه آصفی (از آنندراج). ، سخت خوش خنده. خوش محضر. شکرخنده. با خندۀ شیرین: بخندید، و شکرستانی بود (مسعود) در همه حالها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 162). گفت شیرین سخن جوانی بود کز ظریفی شکرستانی بود. نظامی. گر نمکدان پرشکر خواهی مپرس تلخیی کآن شکّرستان میکند. سعدی. ، کار خانه شکرسازی. (ناظم الاطباء)، جایی که شکر فراوان باشد. شکرزار. (فرهنگ فارسی معین)
شکرخیز. (از آنندراج). جایی که نیشکر زراعت میکنند. (ناظم الاطباء) : گر درون سوخته ای با تو برآرد نفسی چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی. سعدی. طوطیان در شکّرستان کامرانی میکنند در تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس. حافظ. ، کنایه از لب و دهان معشوق: بر شکّرت از پرّ مگس پرده چه سازی ای من مگس آن شکرستان که تو داری. خاقانی. گرچه شکرخنده زد بر دم چو آتشم آتش من مگذراد بر شکرستان او. خاقانی. شاهد دل درآمد از در من بند لعل از شکرستان بگشاد. خاقانی. ، در بیت ذیل کنایه از وجود معشوق و محبوب است بمناسبت ظرافت و شیرینی و نظافت اندام و حرکات و سکنات: دارند به دور شکرستان تو خوبان چون نیشکر انگشت تحیر به دهنها. خواجه آصفی (از آنندراج). ، سخت خوش خنده. خوش محضر. شکرخنده. با خندۀ شیرین: بخندید، و شکرستانی بود (مسعود) در همه حالها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 162). گفت شیرین سخن جوانی بود کز ظریفی شَکَرْسِتانی بود. نظامی. گر نمکدان پرشکر خواهی مپرس تلخیی کآن شکّرستان میکند. سعدی. ، کار خانه شکرسازی. (ناظم الاطباء)، جایی که شکر فراوان باشد. شکرزار. (فرهنگ فارسی معین)