ابن ابی جعفر الدیلمی از سرداران ابوعلی سیمجور. وی در جنگ ابوعلی با امیر سبکتکین که به نشابور به روز یکشنبۀ بیست و یکم جمادی الاخرۀ سال 385 هجری قمری اتفاق افتاداسیر محمود عزنوی و امیر سبکتکین گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 151) (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 206 و 207) نام سرداری به عهد کیخسرو: سپاهی بد از روم و بربرستان یکی پیشرو نام لشکرستان. فردوسی
شکرخیز. (از آنندراج). جایی که نیشکر زراعت میکنند. (ناظم الاطباء) : گر درون سوخته ای با تو برآرد نفسی چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی. سعدی. طوطیان در شکّرستان کامرانی میکنند در تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس. حافظ. ، کنایه از لب و دهان معشوق: بر شکّرت از پرّ مگس پرده چه سازی ای من مگس آن شکرستان که تو داری. خاقانی. گرچه شکرخنده زد بر دم چو آتشم آتش من مگذراد بر شکرستان او. خاقانی. شاهد دل درآمد از در من بند لعل از شکرستان بگشاد. خاقانی. ، در بیت ذیل کنایه از وجود معشوق و محبوب است بمناسبت ظرافت و شیرینی و نظافت اندام و حرکات و سکنات: دارند به دور شکرستان تو خوبان چون نیشکر انگشت تحیر به دهنها. خواجه آصفی (از آنندراج). ، سخت خوش خنده. خوش محضر. شکرخنده. با خندۀ شیرین: بخندید، و شکرستانی بود (مسعود) در همه حالها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 162). گفت شیرین سخن جوانی بود کز ظریفی شَکَرْسِتانی بود. نظامی. گر نمکدان پرشکر خواهی مپرس تلخیی کآن شکّرستان میکند. سعدی. ، کار خانه شکرسازی. (ناظم الاطباء)، جایی که شکر فراوان باشد. شکرزار. (فرهنگ فارسی معین)