جدول جو
جدول جو

معنی پیکرآهو - جستجوی لغت در جدول جو

پیکرآهو
(پَ / پِ کَ)
آهوپیکر. مصور بصورت آهو. دارای پیکری، جسمی یا صورتی چون آهو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیکرآرا
تصویر پیکرآرا
آنکه پیکر را آرایش دهد، آرایندۀ پیکر، نقاش، مجسمه ساز، بت تراش، بتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکره
تصویر پیکره
پیکر، تصویر صورت، مجسمه، تندیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرآهو
تصویر پرآهو
پرعیب، برای مثال به گفتار بی بر چو نیرو کنی / روان و خرد را پرآهو کنی (فردوسی - لغت نامه - پرآهو)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ کَ رَ / رِ)
زمینه. شالده. اساس: از پیکرۀ کار معلوم است که.، ترتیب. نسق، مقابل بوم. زمینه، عکس. تصویر. نقش
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پرعیب:
کسی را کجا دل پرآهو بود
روانش ز مستی به نیرو بود
به بیچارگان بر ستم سازد اوی
گر از جبرگردن برافرازد اوی.
فردوسی.
اگر دیر ماند بنیرو شود
وزو باغ شاهی پرآهو شود.
فردوسی.
بگفتار بی بر چو نیروکنی
روان و خرد را پرآهو کنی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیکر آهو
تصویر پیکر آهو
مصور بصورت آهو، دارای کالبد و اندامی مانند آهو آهو پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرآهو
تصویر پرآهو
پرعیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکره
تصویر پیکره
عکس، تصویر، زمینه، اساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکره
تصویر پیکره
((پِ کَ رِ))
تصویر، نقش، مجسمه، تندیس
فرهنگ فارسی معین
تندیس، مجسمه، بدنه، اساس، زمینه، شالوده، ترتیب، نسق، نظم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن پیکره، بیانگر جدایی از دوستان است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب