- پیچک (دخترانه)
- گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد
معنی پیچک - جستجوی لغت در جدول جو
- پیچک
- پیچ کوچک پیچ خرد، سربندزنان مقنعه: و از طرفی بازیگاه دستمال و سماع خانه دستار چنان گرم شد که مقنعه سرانداز و پیچک رقاص گشته، گروهه ریسمان و ابریشم استوانه ای که بدور آن سم یا نخ پیچیده شود بوبین کویل، انگشتری بی نگین که از شاخ و استخوان سازند، گیاهی از تیره پیچکیان که پایا میباشد و دارای گونه های متعدد است و برگهایش سر نیزه یی و دندانه دار است و گلهایش بشکل زنگوله است و بیشتر آبی رنگ و دارای جام 5 قسمتی است. گونه های این گیاه بحد وفور در ایران و آسیای صغیر میروید. شیرابه آن در تداوی بعنوان مسهل استعمال میشده است لوایه حشیشه مهبوله بروچیچکینیلوفر، کتوس، دار دوست -8 عشقه. یا پیچک باغی. نیلوفر باغی. یا پیچک دیواری. مو چسب 0 یا پیچک صحرایی. نیلوفر صحرایی
- پیچک ((چَ))
- گیاهی است رونده با برگ های ریز دندانه دار و گل هایی به رنگ سفید، آبی و بنفش که دور درختان یا گیاهان دیگر می پیچند و بالا می روند، هر چیز پیچیده شده و گلوله شده مانند گلوله نخ و ابریشم
- پیچک
- گیاهی صحرایی با برگ های کوچک دندانه دار و گل هایی به شکل زنگوله و به رنگ آبی، سفید یا سرخ کم رنگ. بیشتر در کشتزارها می روید و روی زمین می خزد یا به گیاه های مجاور خود می پیچد و بالا می رود و به هر گیاهی که بپیچد آن را پژمرده و خشک می کند، هر چیز پیچیده و گلوله شده از نخ، ابریشم و مانند آن، انواع گیاهان که به درختان و اشیای مجاور خود بپیچند و بالا بروند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مانند پیچک مثل پیچک
سرگین خشک شده گاو غوشاک تپاله غوشا
ترکی گل
قسمی پنیر پر روغن
قسمی روی بند که از موی یال و دم اسب برنگ سیاه بافند نقاب حجاب (زنان)، عصابه ای که زنان بر پیشانی بندند، پیرایه مرصع که بر سر عروس بند کنند، زهی که آنرا مقراض کرده زنان و پسران صاحب جمال بروی گذارند به جهت زیبایی، گیس عاریه، طره و زلف و کاکل ک
پیچیدگی گردش انحراف کجیخمیدگی: عوا چهار ستاره اند از شمال سوی جنوب رفته و به آخر پیچش داند چون صورت حرف لام، گره خوردن کاری ناراست آمدن: یاری که نه راه خود بسیجد از پیچش کار خود بپیچد. (نظامی)، گرد یکدیگر بر آمدن سوران در جنگ کوشش و کشش ظویزش
پیچنده پیچا پیچدار، پیچ و خم، چین (زلف) حلقه (گیسو) : ننگست اگر بخاتم جمشید بنگریم پیچاک زلف یار نظیری، بدست ماست. (نظیری)، پیچششکم روشذو سنطاریا: ظحیر نوعی از پیچاک شکم که در آن تنفس سخت باشد
پیچنده پیچان، محیط بجمیع اطراف و بهمه جا فرا رسیده و محیط
اندکی پیش، نوعی پارچه یا جامه: پیشک آفتاب و بارانی است بقچه دانست و جامه و ابزار. (نظام قاری)
کرمی است که جامه های پشمی را بخورد و تباه کند پیت بید
پیو رشته
پیل خرد بچه پیل
پیشانی خرد پیشانی ناچیز، بخت اقبال: این پینک بسوزد. (این بخت منسبت که موجب این همه مصیبتهاست)
پیچ و خم، پیچیدگی، پیچش
اندکی پیش، کمی روبه جلو
پیچنده، پیچیده، در حال پیچیدن
پیچ خوردگی، پیچیدگی، پیچ خوردن، در پزشکی اسهال یا حالتی شبیه اسهال که در روده ها پدید آید، دل پیچه، دل پیچا
سرگین خشک شدۀ گاو، تاپال، تپاله، پاوچک، غوشا، غوشاک
خال، آبله
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، چهر، سج، محیّا، رخسار، عذار، غرّه، عارض، لچ، رخساره، خدّ، دیباچه، دیمه، دیمر، گردماه، دیباجه، وجنات
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، چهر، سج، محیّا، رخسار، عذار، غرّه، عارض، لچ، رخساره، خدّ، دیباچه، دیمه، دیمر، گردماه، دیباجه، وجنات
زویج، نوعی خوراک که از تکه های رودۀ گاو یا گوسفند پر شده از پیه و گوشت تهیه می شود، زونج، زنّاج، لکانه
نوعی کرم دراز و باریک که در زیر پوست انسان ایجاد می شود، کرم رشته
بیماری ناشی از آلودگی به کرم های نخی با انسداد مجاری لنفاوی که باعث تورم اندام ها می شود،، پاغر، فیلاریوز
بیماری ناشی از آلودگی به کرم های نخی با انسداد مجاری لنفاوی که باعث تورم اندام ها می شود،، پاغر، فیلاریوز
کمانچه
پارسی است کچک پکاوج غژک غجک از سازها
عشقه
((چِ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی روبند بافته شده از موی یال و دم اسب به رنگ سیاه که زنان بر چهره می زنند، نقاب، حجاب، گیس عاریه، سایبان بالای در
پیچیدگی، پیچ و خم بسیار
پیو، رشته