پیچ پیچ، پرپیچ، حلزونی، خم درخم، پیچ درپیچ، خم اندرخم، پیچی بر پیچی، سخت پیچیده، با پیچ و خمهای بسیار، پیچدار و پیچیده، (آنندراج) (فرهنگ نظام) : بده دنیی مکن کز بهر هیچت دهد این چرخ پیچاپیچ پیچت، نظامی، ز پیچاپیچ آن شب گر دهم شرح دو زلفش را دو رخ دادن توان طرح، امیرخسرو، - وقت پیچاپیچ،گاه سختی: تا بدانی که وقت پیچاپیچ هیچکس مر ترا نباشد هیچ، سنائی
پیچ پیچ، پرپیچ، حلزونی، خم درخم، پیچ درپیچ، خم اندرخم، پیچی بر پیچی، سخت پیچیده، با پیچ و خمهای بسیار، پیچدار و پیچیده، (آنندراج) (فرهنگ نظام) : بده دنیی مکن کز بهر هیچت دهد این چرخ پیچاپیچ پیچت، نظامی، ز پیچاپیچ آن شب گر دهم شرح دو زلفش را دو رخ دادن توان طرح، امیرخسرو، - وقت پیچاپیچ،گاه سختی: تا بدانی که وقت پیچاپیچ هیچکس مر ترا نباشد هیچ، سنائی
پیچ و واپیچ، پیچاپیچ، پیچ درپیچ، پیچ پیچ، پرپیچ، پیچناک، با پیچهای بسیار، بسیار بدین سوی و آن سوی گردنده، خم اندرخم، شکن برشکن، درهم، بهم پیچیده، حلقه زده چون مار
پیچ و واپیچ، پیچاپیچ، پیچ درپیچ، پیچ پیچ، پرپیچ، پیچناک، با پیچهای بسیار، بسیار بدین سوی و آن سوی گردنده، خم اندرخم، شکن برشکن، درهم، بهم پیچیده، حلقه زده چون مار
مرکّب از: پیش و الف واسطه (وقایه، و پیش) پیش پیش، مقدم بر همه، از پیش همه، جلوتر از دیگران، منا، (منتهی الارب)، مبداء، لقاط، (منتهی الارب) : گرچه ما را نیست پیشاپیش دود مشعلی نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما، واعظ قزوینی، هر کجا روی آورم بخت سیه همره بود گاه دوشادوش من گاهی به پیشاپیش من، (از فرهنگ ضیاء)، دلا دلدار می آید به سروقت اسیرانش گر از خود می روی تأثیر پیشاپیش می افتد، تأثیر (از آنندراج)
مُرَکَّب اَز: پیش و الف واسطه (وقایه، و پیش) پیش پیش، مقدم بر همه، از پیش همه، جلوتر از دیگران، منا، (منتهی الارب)، مبداء، لقاط، (منتهی الارب) : گرچه ما را نیست پیشاپیش دود مشعلی نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما، واعظ قزوینی، هر کجا روی آورم بخت سیه همره بود گاه دوشادوش من گاهی به پیشاپیش من، (از فرهنگ ضیاء)، دلا دلدار می آید به سروقت اسیرانش گر از خود می روی تأثیر پیشاپیش می افتد، تأثیر (از آنندراج)
دهی از دهستان حومه بخش صائین دژ شهرستان مراغه، واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری صائین دژ و 15هزارگزی خاور راه ارابه رو صائین دژ به تکاب، کوهستانی، معتدل، دارای 218 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و کرچک و بادام و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان حومه بخش صائین دژ شهرستان مراغه، واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری صائین دژ و 15هزارگزی خاور راه ارابه رو صائین دژ به تکاب، کوهستانی، معتدل، دارای 218 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و کرچک و بادام و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
با پیچ بسیار، با تاب و خم بسیار، شکن برشکن، پرپیچ، خم درخم و سخت پیچیده، در صفت دلبر و معشوق، (آنندراج)، صاحب پیچ بسیار: کمند گره دادۀ پیچ پیچ بجز گرد گردان نمی گشت هیچ، نظامی، چو میکردم این داستان را بسیچ سخن راست رو بود و ره پیچ پیچ، نظامی، چو برپائی طلسمی پیچ پیچی چو افتادی شکستی هیچ هیچی، نظامی، در ناف جهان که پیچ پیچ است بادست و چه باد هیچ هیچ است، نظامی، گرفتار کن را دهد پیچ پیچ بدان تا نگردد گرفتار هیچ، نظامی، جهان چون مار افعی پیچ پیچ است ترا آن به کزو در دست هیچ است، نظامی، کوهی از قیر پیچ پیچ شده بر شکارافکنی بسیچ شده، نظامی، با من سخن تو پیچ پیچ است نی هیچ نهی که هیچ هیچ است، نظامی، چه پیچیم در عالم پیچ پیچ که هیچست ازو سود و سرمایه هیچ، نظامی، بدو گفت کای سنبلت پیچ پیچ ز یغما چه آورده ای گفت هیچ، سعدی، وین شکم خیره سر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد بهیچ، سعدی، دو چشم وشکم برنگردد بهیچ تهی بهتر این رودۀ پیچ پیچ، سعدی، نه اندیشه از کس نه حاجت بهیچ چو زلف عروسان رهش پیچ پیچ، سعدی، فتادند در عقدۀ پیچ پیچ که در حل آن ره نبردند هیچ، سعدی، مرگ اینک اژدهای دمانست پیچ پیچ لیکن چه غم ترا که بخواب خوش اندری، سعدی، وارهیدند از جهان پیچ پیچ کس نگیرد بر فوات هیچ هیچ، مولوی، کو با شکسته نمیمانست هیچ که نه غم بودش در آن نی پیچ پیچ، مولوی، مشتری خواهی بهردم پیچ پیچ تو چه داری که فروشی هیچ هیچ، مولوی، ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ چون الف او خود چه دارد هیچ هیچ، مولوی، - زلف پیچ پیچ، مرغول، مجعد، پرشکن، پرخم، دارندۀ پیچ و خم بسیار و مشکل، ، نه راست و مستقیم: میرود کودک بمکتب پیچ پیچ چون ندید از مزد کار خویش هیچ، مولوی، ، مضطرب، پیچان: شه از گفت آن مرد دانش بسیج فروماند بر جان خود پیچ پیچ، نظامی
با پیچ بسیار، با تاب و خم بسیار، شکن برشکن، پرپیچ، خم درخم و سخت پیچیده، در صفت دلبر و معشوق، (آنندراج)، صاحب پیچ بسیار: کمند گره دادۀ پیچ پیچ بجز گرد گردان نمی گشت هیچ، نظامی، چو میکردم این داستان را بسیچ سخن راست رو بود و ره پیچ پیچ، نظامی، چو برپائی طلسمی پیچ پیچی چو افتادی شکستی هیچ هیچی، نظامی، در ناف جهان که پیچ پیچ است بادست و چه باد هیچ هیچ است، نظامی، گرفتار کن را دهد پیچ پیچ بدان تا نگردد گرفتار هیچ، نظامی، جهان چون مار افعی پیچ پیچ است ترا آن به کزو در دست هیچ است، نظامی، کوهی از قیر پیچ پیچ شده بر شکارافکنی بسیچ شده، نظامی، با من سخن تو پیچ پیچ است نی هیچ نهی که هیچ هیچ است، نظامی، چه پیچیم در عالم پیچ پیچ که هیچست ازو سود و سرمایه هیچ، نظامی، بدو گفت کای سنبلت پیچ پیچ ز یغما چه آورده ای گفت هیچ، سعدی، وین شکم خیره سر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد بهیچ، سعدی، دو چشم وشکم برنگردد بهیچ تهی بهتر این رودۀ پیچ پیچ، سعدی، نه اندیشه از کس نه حاجت بهیچ چو زلف عروسان رهش پیچ پیچ، سعدی، فتادند در عقدۀ پیچ پیچ که در حل آن ره نبردند هیچ، سعدی، مرگ اینک اژدهای دمانست پیچ پیچ لیکن چه غم ترا که بخواب خوش اندری، سعدی، وارهیدند از جهان پیچ پیچ کس نگیرد بر فوات هیچ هیچ، مولوی، کو با شکسته نمیمانست هیچ که نه غم بودش در آن نی پیچ پیچ، مولوی، مشتری خواهی بهردم پیچ پیچ تو چه داری که فروشی هیچ هیچ، مولوی، ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ چون الف او خود چه دارد هیچ هیچ، مولوی، - زلف پیچ پیچ، مرغول، مجعد، پرشکن، پرخم، دارندۀ پیچ و خم بسیار و مشکل، ، نه راست و مستقیم: میرود کودک بمکتب پیچ پیچ چون ندید از مزد کار خویش هیچ، مولوی، ، مضطرب، پیچان: شه از گفت آن مرد دانش بسیج فروماند بر جان خود پیچ پیچ، نظامی
گره درگره، خم اندرخم، شکن برشکن، کنایه از ناز بسیار و سرکشی معشوق: شاه چون دید پیچ پیچی او چاره گر شد به بدبسیچی او، نظامی، ز پیچ پیچی و شیرینیت عجب نبود که روزگار ز تو شکل نیشکر سازد، مجیر بیلقانی
گره درگره، خم اندرخم، شکن برشکن، کنایه از ناز بسیار و سرکشی معشوق: شاه چون دید پیچ پیچی او چاره گر شد به بدبسیچی او، نظامی، ز پیچ پیچی و شیرینیت عجب نبود که روزگار ز تو شکل نیشکر سازد، مجیر بیلقانی
با پیچ بسیار پر پیچ و خم: وین شکم بی هنر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد بهیچ 0 (گلستان)، پیچنده پرکن مرغول (زلف)، پر رنج پر مشقت سخت: ماکییم اندر جهان پیچ پیچ چون الف از خواجه دارد هیچ هیچ. (مثنوی)، پر ناز و غمزه پر ادا: شاهد پیچ پیچ را چه کنی ک ای کم از هیچ، هیچ را چه کنی ک (هفت پیکر)، نه راست و مستقیم منحرف: میرود کودک بمکتب پیچ پیچ چون ندید از مرد کار خویش هیچ. (مثنوی) -6 مضطرب پیچان: شه از گفت آن مرد دانش بسیج فرو ماند بر جان خود پیچ پیچ. (نظامی)
با پیچ بسیار پر پیچ و خم: وین شکم بی هنر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد بهیچ 0 (گلستان)، پیچنده پرکن مرغول (زلف)، پر رنج پر مشقت سخت: ماکییم اندر جهان پیچ پیچ چون الف از خواجه دارد هیچ هیچ. (مثنوی)، پر ناز و غمزه پر ادا: شاهد پیچ پیچ را چه کنی ک ای کم از هیچ، هیچ را چه کنی ک (هفت پیکر)، نه راست و مستقیم منحرف: میرود کودک بمکتب پیچ پیچ چون ندید از مرد کار خویش هیچ. (مثنوی) -6 مضطرب پیچان: شه از گفت آن مرد دانش بسیج فرو ماند بر جان خود پیچ پیچ. (نظامی)
سخت پیچیده با پیچ و خمهای بسیار پیچ پیچ پر پیچ و خم: و آن کوه بغیر از یک راه باریک پیچا پیچ ندارد. یا وقت پیچا. هنگام سختی: تا بدانی که وقت پیچا پیچ هیچکس مر ترا نباشد هیچ. (حدیقه)
سخت پیچیده با پیچ و خمهای بسیار پیچ پیچ پر پیچ و خم: و آن کوه بغیر از یک راه باریک پیچا پیچ ندارد. یا وقت پیچا. هنگام سختی: تا بدانی که وقت پیچا پیچ هیچکس مر ترا نباشد هیچ. (حدیقه)