جدول جو
جدول جو

معنی پیچاپیچ - جستجوی لغت در جدول جو

پیچاپیچ
پیچ پیچ، پیچ در پیچ، پر پیچ و خم
تصویری از پیچاپیچ
تصویر پیچاپیچ
فرهنگ فارسی عمید
پیچاپیچ
پیچ پیچ، پرپیچ، حلزونی، خم درخم، پیچ درپیچ، خم اندرخم، پیچی بر پیچی، سخت پیچیده، با پیچ و خمهای بسیار، پیچدار و پیچیده، (آنندراج) (فرهنگ نظام) :
بده دنیی مکن کز بهر هیچت
دهد این چرخ پیچاپیچ پیچت،
نظامی،
ز پیچاپیچ آن شب گر دهم شرح
دو زلفش را دو رخ دادن توان طرح،
امیرخسرو،
- وقت پیچاپیچ،گاه سختی:
تا بدانی که وقت پیچاپیچ
هیچکس مر ترا نباشد هیچ،
سنائی
لغت نامه دهخدا
پیچاپیچ
پچ پچ، سخت پیچیده
تصویری از پیچاپیچ
تصویر پیچاپیچ
فرهنگ لغت هوشیار
پیچاپیچ
سخت پیچیده، با پیچ و خم های بسیار، پرپیچ و خم
تصویری از پیچاپیچ
تصویر پیچاپیچ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشاپیش
تصویر پیشاپیش
پیش پیش، پیش تر از همه، جلوتر از همه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچ واپیچ
تصویر پیچ واپیچ
پیچاپیچ، پیچ در پیچ، پیچ پیچ، پر پیچ و خم، به هم پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچ پیچ
تصویر پیچ پیچ
پیچ در پیچ، پیچ بر پیچ، پر پیچ، پر پیچ و خم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
ویژگی پارچه ای که بر آن نقش خانه های چهارگوش باشد، پارچۀ شطرنجی
فرهنگ فارسی عمید
در کشتی فنی از کشتی که کشتی گیر حریف را به پشت می کشد و از روی شانه بر زمین می زند، لنگ سرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچایی
تصویر پیچایی
حالت و چگونگی پیچا، پیچا بودن
فرهنگ فارسی عمید
پیچ و واپیچ، پیچاپیچ، پیچ درپیچ، پیچ پیچ، پرپیچ، پیچناک، با پیچهای بسیار، بسیار بدین سوی و آن سوی گردنده، خم اندرخم، شکن برشکن، درهم، بهم پیچیده، حلقه زده چون مار
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: پیش و الف واسطه (وقایه، و پیش) پیش پیش، مقدم بر همه، از پیش همه، جلوتر از دیگران، منا، (منتهی الارب)، مبداء، لقاط، (منتهی الارب) :
گرچه ما را نیست پیشاپیش دود مشعلی
نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما،
واعظ قزوینی،
هر کجا روی آورم بخت سیه همره بود
گاه دوشادوش من گاهی به پیشاپیش من،
(از فرهنگ ضیاء)،
دلا دلدار می آید به سروقت اسیرانش
گر از خود می روی تأثیر پیشاپیش می افتد،
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نوشانوش پیالۀ شراب، (آنندراج) (بهار عجم)، گردش مدام پیالۀ شراب، (ناظم الاطباء) :
از فقیهان شد و مدی منع جام باده را
در صبوحی بانگ ایچاایچ میدانیم ما،
میرنجات (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش صائین دژ شهرستان مراغه، واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری صائین دژ و 15هزارگزی خاور راه ارابه رو صائین دژ به تکاب، کوهستانی، معتدل، دارای 218 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و کرچک و بادام و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
با پیچ بسیار، با تاب و خم بسیار، شکن برشکن، پرپیچ، خم درخم و سخت پیچیده، در صفت دلبر و معشوق، (آنندراج)، صاحب پیچ بسیار:
کمند گره دادۀ پیچ پیچ
بجز گرد گردان نمی گشت هیچ،
نظامی،
چو میکردم این داستان را بسیچ
سخن راست رو بود و ره پیچ پیچ،
نظامی،
چو برپائی طلسمی پیچ پیچی
چو افتادی شکستی هیچ هیچی،
نظامی،
در ناف جهان که پیچ پیچ است
بادست و چه باد هیچ هیچ است،
نظامی،
گرفتار کن را دهد پیچ پیچ
بدان تا نگردد گرفتار هیچ،
نظامی،
جهان چون مار افعی پیچ پیچ است
ترا آن به کزو در دست هیچ است،
نظامی،
کوهی از قیر پیچ پیچ شده
بر شکارافکنی بسیچ شده،
نظامی،
با من سخن تو پیچ پیچ است
نی هیچ نهی که هیچ هیچ است،
نظامی،
چه پیچیم در عالم پیچ پیچ
که هیچست ازو سود و سرمایه هیچ،
نظامی،
بدو گفت کای سنبلت پیچ پیچ
ز یغما چه آورده ای گفت هیچ،
سعدی،
وین شکم خیره سر پیچ پیچ
صبر ندارد که بسازد بهیچ،
سعدی،
دو چشم وشکم برنگردد بهیچ
تهی بهتر این رودۀ پیچ پیچ،
سعدی،
نه اندیشه از کس نه حاجت بهیچ
چو زلف عروسان رهش پیچ پیچ،
سعدی،
فتادند در عقدۀ پیچ پیچ
که در حل آن ره نبردند هیچ،
سعدی،
مرگ اینک اژدهای دمانست پیچ پیچ
لیکن چه غم ترا که بخواب خوش اندری،
سعدی،
وارهیدند از جهان پیچ پیچ
کس نگیرد بر فوات هیچ هیچ،
مولوی،
کو با شکسته نمیمانست هیچ
که نه غم بودش در آن نی پیچ پیچ،
مولوی،
مشتری خواهی بهردم پیچ پیچ
تو چه داری که فروشی هیچ هیچ،
مولوی،
ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ
چون الف او خود چه دارد هیچ هیچ،
مولوی،
- زلف پیچ پیچ، مرغول، مجعد، پرشکن، پرخم، دارندۀ پیچ و خم بسیار و مشکل،
، نه راست و مستقیم:
میرود کودک بمکتب پیچ پیچ
چون ندید از مزد کار خویش هیچ،
مولوی،
، مضطرب، پیچان:
شه از گفت آن مرد دانش بسیج
فروماند بر جان خود پیچ پیچ،
نظامی
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی پیچا، رجوع به پیچا شود
لغت نامه دهخدا
پچازی، شطرنجی، با نقش خانه های چهارگوش (پارچه)، خانه خانه چون شطرنج (جامه)، خانه شطرنجی، بخانه های چهارگوشی نقش شده
لغت نامه دهخدا
گره درگره، خم اندرخم، شکن برشکن، کنایه از ناز بسیار و سرکشی معشوق:
شاه چون دید پیچ پیچی او
چاره گر شد به بدبسیچی او،
نظامی،
ز پیچ پیچی و شیرینیت عجب نبود
که روزگار ز تو شکل نیشکر سازد،
مجیر بیلقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیچایی
تصویر پیچایی
حالت و چگونگی پیچا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
خانه شطرنجی، نقش خانه های چهار گوش
فرهنگ لغت هوشیار
حیرت سرگشتگی گیجی: هر که را در دل شک و پیچانی است در جهان او فلسفی پنهانی است. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپیچ
تصویر پاپیچ
عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
با پیچ بسیار پر پیچ و خم: وین شکم بی هنر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد بهیچ 0 (گلستان)، پیچنده پرکن مرغول (زلف)، پر رنج پر مشقت سخت: ماکییم اندر جهان پیچ پیچ چون الف از خواجه دارد هیچ هیچ. (مثنوی)، پر ناز و غمزه پر ادا: شاهد پیچ پیچ را چه کنی ک ای کم از هیچ، هیچ را چه کنی ک (هفت پیکر)، نه راست و مستقیم منحرف: میرود کودک بمکتب پیچ پیچ چون ندید از مرد کار خویش هیچ. (مثنوی) -6 مضطرب پیچان: شه از گفت آن مرد دانش بسیج فرو ماند بر جان خود پیچ پیچ. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشاپیش
تصویر پیشاپیش
مقدم بر همه، مبداء، پیش بینی، جلوتراز دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
سخت پیچیده با پیچ و خمهای بسیار پیچ پیچ پر پیچ و خم: و آن کوه بغیر از یک راه باریک پیچا پیچ ندارد. یا وقت پیچا. هنگام سختی: تا بدانی که وقت پیچا پیچ هیچکس مر ترا نباشد هیچ. (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاپی
تصویر پیاپی
پی در پی، پشت سر هم، متتابع، یکی پس از دیگری، مسلسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشاپیش
تصویر پیشاپیش
پیشتر از همه، جلوتر از همه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچ واپیچ
تصویر پیچ واپیچ
با پیچ های بسیار، دارای پیچ و خم، خم اندر، شکن در شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
پارچه شطرنجی، پارچه ای که طرح آن مانند صفحه شطرنج باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچ پیچ
تصویر پیچ پیچ
((پِ پِ))
رشک و حسد، تشویش و اضطراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاپی
تصویر پیاپی
مکرر، مداوم، متوالی
فرهنگ واژه فارسی سره
ریزریز شده
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچش، پیچ در پیچ
فرهنگ گویش مازندرانی
پامچال وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای پارچه ی نازک شطرنجی
فرهنگ گویش مازندرانی