- پیچاپیچ
- پچ پچ، سخت پیچیده
معنی پیچاپیچ - جستجوی لغت در جدول جو
- پیچاپیچ
- پیچ پیچ، پیچ در پیچ، پر پیچ و خم
- پیچاپیچ
- سخت پیچیده، با پیچ و خم های بسیار، پرپیچ و خم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سخت پیچیده با پیچ و خمهای بسیار پیچ پیچ پر پیچ و خم: و آن کوه بغیر از یک راه باریک پیچا پیچ ندارد. یا وقت پیچا. هنگام سختی: تا بدانی که وقت پیچا پیچ هیچکس مر ترا نباشد هیچ. (حدیقه)
با پیچ بسیار پر پیچ و خم: وین شکم بی هنر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد بهیچ 0 (گلستان)، پیچنده پرکن مرغول (زلف)، پر رنج پر مشقت سخت: ماکییم اندر جهان پیچ پیچ چون الف از خواجه دارد هیچ هیچ. (مثنوی)، پر ناز و غمزه پر ادا: شاهد پیچ پیچ را چه کنی ک ای کم از هیچ، هیچ را چه کنی ک (هفت پیکر)، نه راست و مستقیم منحرف: میرود کودک بمکتب پیچ پیچ چون ندید از مرد کار خویش هیچ. (مثنوی) -6 مضطرب پیچان: شه از گفت آن مرد دانش بسیج فرو ماند بر جان خود پیچ پیچ. (نظامی)
پیچ در پیچ، پیچ بر پیچ، پر پیچ، پر پیچ و خم
مقدم بر همه، مبداء، پیش بینی، جلوتراز دیگران
پیش پیش، پیش تر از همه، جلوتر از همه
پیچاپیچ، پیچ در پیچ، پیچ پیچ، پر پیچ و خم، به هم پیچیده
با پیچ های بسیار، دارای پیچ و خم، خم اندر، شکن در شکن
پیشتر از همه، جلوتر از همه
در کشتی فنی از کشتی که کشتی گیر حریف را به پشت می کشد و از روی شانه بر زمین می زند، لنگ سرکش
حالت و چگونگی پیچا
حیرت سرگشتگی گیجی: هر که را در دل شک و پیچانی است در جهان او فلسفی پنهانی است. (مثنوی)
خانه شطرنجی، نقش خانه های چهار گوش
حالت و چگونگی پیچا، پیچا بودن
پارچه شطرنجی، پارچه ای که طرح آن مانند صفحه شطرنج باشد
ویژگی پارچه ای که بر آن نقش خانه های چهارگوش باشد، پارچۀ شطرنجی
عشقه
مکرر، مداوم، متوالی
پی در پی، پشت سر هم، متتابع، یکی پس از دیگری، مسلسل
پی در پی، پشت سر هم، دنبال هم
هر چیزی که به پا بپیچند، آنچه به پا بپیچند، نواری که به ساق پا می پیچند، مچ پیچ
کنایه از مزاحم، نواری که به ساق پا پیچند، چارق