مُرَکَّب اَز: پیش و الف واسطه (وقایه، و پیش) پیش پیش، مقدم بر همه، از پیش همه، جلوتر از دیگران، منا، (منتهی الارب)، مبداء، لقاط، (منتهی الارب) : گرچه ما را نیست پیشاپیش دود مشعلی نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما، واعظ قزوینی، هر کجا روی آورم بخت سیه همره بود گاه دوشادوش من گاهی به پیشاپیش من، (از فرهنگ ضیاء)، دلا دلدار می آید به سروقت اسیرانش گر از خود می روی تأثیر پیشاپیش می افتد، تأثیر (از آنندراج)
جلوجلو، پیشا پیش، تقدم، ترجمه قدام، و گاهی ’از’ بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند: زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش میپرد او در پس جان پیش پیش، مولوی، شیر را چون دید محو ظلم خویش سوی قوم خود دوید او پیش پیش، مولوی، آنرا که پیر و دل روشن روان بود از پیش پیش مشعل دولت روان بود، تأثیر، گذشتن از جهان گر خسروی نیست علم پس پیش پیش مردگان چیست، تأثیر