عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، طوی، طو، زلّه، پیوگانی، عرس برای مثال ساخت آنگه یکی بیوگانی / هم بر آیین و رسم یونانی (عنصری - ۳۷۰)
عَروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، طُویْ، طو، زَلِّه، پَیوگانی، عُرُس برای مِثال ساخت آنگه یکی بیوگانی / هم بر آیین و رسم یونانی (عنصری - ۳۷۰)
دهی ازدهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 57/5 هزارگزی باختر مهاباد و 5هزارگزی باختر شوسۀ خانه به نقده، کوهستانی، سردسیر، سالم، دارای 61 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصولات آنجا غلات و توتون و حبوبات شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی ازدهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 57/5 هزارگزی باختر مهاباد و 5هزارگزی باختر شوسۀ خانه به نقده، کوهستانی، سردسیر، سالم، دارای 61 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصولات آنجا غلات و توتون و حبوبات شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
حالت و کیفیت شخص در پیشگاه، جلوس در پیشگاه، پیشگهی، مقام نخستین، مرتبۀ بلند ریاست، شاهی: نخستین کیومرث آمد بشاهی گرفتش در بگیتی پیشگاهی، مسعود مروزی، ترا بر سراندیب شاهی دهم بهند اندرت پیشگاهی دهم، اسدی، تو جفت عزیزی و شاهی تراست بمصر اندرون پیشگاهی تراست، شمسی (یوسف و زلیخا)، این علم اگر حاضر است پیشت یزدان بتو داده ست پیشگاهی، ناصرخسرو، بسی کسی که بر امید پیشگاهی درمانده بخواری و پیشکاری، ناصرخسرو، شادی و جوانی و پیشگاهی خواهی و ضعیفی و غم نخواهی، ناصرخسرو، ، آنچه روزه دار در وقت افطار خورد، مقابل سحرگاهی، (آنندراج)
حالت و کیفیت شخص در پیشگاه، جلوس در پیشگاه، پیشگهی، مقام نخستین، مرتبۀ بلند ریاست، شاهی: نخستین کیومرث آمد بشاهی گرفتش در بگیتی پیشگاهی، مسعود مروزی، ترا بر سراندیب شاهی دهم بهند اندرت پیشگاهی دهم، اسدی، تو جفت عزیزی و شاهی تراست بمصر اندرون پیشگاهی تراست، شمسی (یوسف و زلیخا)، این علم اگر حاضر است پیشت یزدان بتو داده ست پیشگاهی، ناصرخسرو، بسی کسی که بر امید پیشگاهی درمانده بخواری و پیشکاری، ناصرخسرو، شادی و جوانی و پیشگاهی خواهی و ضعیفی و غم نخواهی، ناصرخسرو، ، آنچه روزه دار در وقت افطار خورد، مقابل سحرگاهی، (آنندراج)
رودیست به مشرق افریقا در مملکت زنگبار که از سمت شرقی جبال کلیمانجارو سرچشمه گیرد و از دو سوی چپ و راست جاری شود و پس از قطع 420 هزارگز به قصبۀ همنام خود یعنی پانگانی منتهی شود و قصبۀ پانگانی در 5 درجه و 25 دقیقۀ عرض جنوبی و 26 درجه و 41 دقیقۀ طول شرقی واقعست و 5000 تن سکنه دارد و جزو اراضیی است که از این پیش در اجارۀ دولت آلمان بود
رودیست به مشرق افریقا در مملکت زنگبار که از سمت شرقی جبال کلیمانجارو سرچشمه گیرد و از دو سوی چپ و راست جاری شود و پس از قطع 420 هزارگز به قصبۀ همنام خود یعنی پانگانی منتهی شود و قصبۀ پانگانی در 5 درجه و 25 دقیقۀ عرض جنوبی و 26 درجه و 41 دقیقۀ طول شرقی واقعست و 5000 تن سکنه دارد و جزو اراضیی است که از این پیش در اجارۀ دولت آلمان بود
ده کوچکی است از دهستان گندزلوی بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 1هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ دزفول به شوشتر، دارای 35 تن سکنه، ساکنین از طایفۀ بختیاری هستند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان گندزلوی بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 1هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ دزفول به شوشتر، دارای 35 تن سکنه، ساکنین از طایفۀ بختیاری هستند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
منسوب به بیوقان و عده ای بدان منسوبند ازجمله ابونصر احمد بن ابی علی عبدالکریم بیوقانی سرخسی متوفی 466 هجری قمری (از معجم البلدان). و نیز رجوع به انساب سمعانی شود
منسوب به بیوقان و عده ای بدان منسوبند ازجمله ابونصر احمد بن ابی علی عبدالکریم بیوقانی سرخسی متوفی 466 هجری قمری (از معجم البلدان). و نیز رجوع به انساب سمعانی شود
منسوب به هیولی. (از اقرب الموارد). ’هیولا’ که مادۀ هر شی ٔ را گویند و در حالت نسبت نون زاید هم می آورند چنانکه در حقانی و ربانی و روحانی الف و نون زاید است. (غیاث اللغات). مادی. جسمانی: با تو از قوت هیولانی ستد و داد روح حیوانی. سنایی. ز مردمان مشمر خویشتن به هیأت و شکل که مردمی نه همین هیکل هیولانی ست. انوری. تو را که صورت جسم تو را هیولانی ست چو جوهر ملکی در لباس انسانی. حافظ. به کنه جوهر ذات تو چون رسم هیهات هنوز طفل صفت عقل من هیولانی. طالب آملی (از آنندراج). - عقل هیولانی. رجوع به عقل شود
منسوب به هیولی. (از اقرب الموارد). ’هیولا’ که مادۀ هر شی ٔ را گویند و در حالت نسبت نون زاید هم می آورند چنانکه در حقانی و ربانی و روحانی الف و نون زاید است. (غیاث اللغات). مادی. جسمانی: با تو از قوت هیولانی ستد و داد روح حیوانی. سنایی. ز مردمان مشمر خویشتن به هیأت و شکل که مردمی نه همین هیکل هیولانی ست. انوری. تو را که صورت جسم تو را هیولانی ست چو جوهر ملکی در لباس انسانی. حافظ. به کنه جوهر ذات تو چون رسم هیهات هنوز طفل صفت عقل من هیولانی. طالب آملی (از آنندراج). - عقل هیولانی. رجوع به عقل شود
پیوگانی. عروسی. (حاشیۀ لغت فرس اسدی) (اوبهی). عروسی و نکاح. (ناظم الاطباء). صاحب برهان نویسد: ’عروس’ را گویند چه بیوگ بمعنی عروس باشد. اما ظاهراً ’عروسی’ باید خواند و عروس سهو مطبعی است. (یادداشت لغتنامه). شادی. کتخدایی، که آنرا در ترکی طوی گویند. (غیاث) : ساخت آنگه یکی بیوگانی هم بر آیین و رسم یونانی. عنصری. - جشن بیوگانی، جشن عروسی. (ناظم الاطباء).
پیوگانی. عروسی. (حاشیۀ لغت فرس اسدی) (اوبهی). عروسی و نکاح. (ناظم الاطباء). صاحب برهان نویسد: ’عروس’ را گویند چه بیوگ بمعنی عروس باشد. اما ظاهراً ’عروسی’ باید خواند و عروس سهو مطبعی است. (یادداشت لغتنامه). شادی. کتخدایی، که آنرا در ترکی طوی گویند. (غیاث) : ساخت آنگه یکی بیوگانی هم بر آیین و رسم یونانی. عنصری. - جشن بیوگانی، جشن عروسی. (ناظم الاطباء).
ز جهل تو اکنون همی جان دانا کند پیشکار ترا پیشکاری. (ناصرخسرو)، نایبی مباشری مباشرت، ریاست دارایی ایالت (استان)، عمل مقدماتی تنقیه ولاروبی قنات، (کفاشی) کشیدن رویه و دوختن رویه کفشی را. حالت و کیفیت شخص در پیشگاه جلوس در پیشگاه ریاست پیشوایی: این علم اگر حاضرست پیشت یزدان بتو دادست پیشگاهی. (ناصرخسرو)، پادشاهان سلطنت: نخستین کیومرث آمد بشاهی گرفتش در بگیتی پیشگاهی. (مسعودمروزی)، آنچه روزه دار در وقت افطار خورد مقابل سحر گاهی
ز جهل تو اکنون همی جان دانا کند پیشکار ترا پیشکاری. (ناصرخسرو)، نایبی مباشری مباشرت، ریاست دارایی ایالت (استان)، عمل مقدماتی تنقیه ولاروبی قنات، (کفاشی) کشیدن رویه و دوختن رویه کفشی را. حالت و کیفیت شخص در پیشگاه جلوس در پیشگاه ریاست پیشوایی: این علم اگر حاضرست پیشت یزدان بتو دادست پیشگاهی. (ناصرخسرو)، پادشاهان سلطنت: نخستین کیومرث آمد بشاهی گرفتش در بگیتی پیشگاهی. (مسعودمروزی)، آنچه روزه دار در وقت افطار خورد مقابل سحر گاهی