جمع واژۀ پوینده: ز پویندگان هر که مویش نکوست بکشت و بر ایشان برآهیخت پوست. فردوسی. ببالا ندارد جز این نیرویی نپوید چو پویندگان هر سویی. فردوسی. ز پویندگان هر که بد تیزرو خورش کردشان سبزه وکاه و جو. فردوسی. بدینگونه از چرم پویندگان بپوشید بالای گویندگان. فردوسی
جَمعِ واژۀ پوینده: ز پویندگان هر که مویش نکوست بکشت و بر ایشان برآهیخت پوست. فردوسی. ببالا ندارد جز این نیرویی نپوید چو پویندگان هر سویی. فردوسی. ز پویندگان هر که بد تیزرو خورش کردشان سبزه وکاه و جو. فردوسی. بدینگونه از چرم پویندگان بپوشید بالای گویندگان. فردوسی
دارای پیوند. هرچیز که آنرا پیوند کرده باشند. (آنندراج). - درخت پیونددار،درختی که از پوست یا شاخۀ درخت دیگر بدو پیوند زده باشند جهت دگرگونی یا به شدن میوه یا گل آن، بندخورده. بندزده چون کاسه و جز آن: الفت بعد از جدائی بدنما باشد بسی گر همه حسبان بود چون کاسۀ پیونددار. اثر (از آنندراج)
دارای پیوند. هرچیز که آنرا پیوند کرده باشند. (آنندراج). - درخت پیونددار،درختی که از پوست یا شاخۀ درخت دیگر بدو پیوند زده باشند جهت دگرگونی یا به شدن میوه یا گل آن، بندخورده. بندزده چون کاسه و جز آن: الفت بعد از جدائی بدنما باشد بسی گر همه حسبان بود چون کاسۀ پیونددار. اثر (از آنندراج)