جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پیونددار

پیونددار

پیونددار
دارای پیوند. هرچیز که آنرا پیوند کرده باشند. (آنندراج).
- درخت پیونددار،درختی که از پوست یا شاخۀ درخت دیگر بدو پیوند زده باشند جهت دگرگونی یا به شدن میوه یا گل آن، بندخورده. بندزده چون کاسه و جز آن:
الفت بعد از جدائی بدنما باشد بسی
گر همه حسبان بود چون کاسۀ پیونددار.
اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیوند دار

پیوند دار
هر چیز که آنرا پیوند کرده باشند دارای پیوند، مربک: هر چه گردش پذیرد بسببی پذیرد... پس هستی وی پیوند دار بود و پدید کردیم که واجب الوجود پیوند دار نیست پس واجب الوجود تغییر نپذیرد، درختی که از پوست یا شاخه درخت دیگر بدو پیوند زده باشند، بند خورده بند زده (کاسه و مانند آن) : الفت بعد از جدایی بدنما باشد بسی گر همه چسبان بود چون کاسه پیونددار. (اثر آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیوندگاه

پیوندگاه
جای بهم پیوستن دو استخوان مفصل بند: قصاص پیوندگاه هر دو سرین. یا پیوندگاه مشت. مچ: رسغ پیوندگاه مشت، فراهم آمدنگاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیوندگاه

پیوندگاه
محل اتصال دو استخوان در بدن، بندگاه، بند، مفصل، جای پیوند
پیوندگاه
فرهنگ فارسی عمید

پیوندگاه

پیوندگاه
مفصل. بند. جای بهم پیوستن دو استخوان. جای متصل شدن سر دو استخوان. رسغ. پیوندگاه مشت. قصاص، پیوندگاه هردو سرین. (منتهی الارب) ، فراهم آمدن گاه
لغت نامه دهخدا