جدول جو
جدول جو

معنی پیونددار - جستجوی لغت در جدول جو

پیونددار
درختی که پیوند خورده باشد، دارای پیوند
تصویری از پیونددار
تصویر پیونددار
فرهنگ فارسی عمید
پیونددار
(اَ حَ)
دارای پیوند. هرچیز که آنرا پیوند کرده باشند. (آنندراج).
- درخت پیونددار،درختی که از پوست یا شاخۀ درخت دیگر بدو پیوند زده باشند جهت دگرگونی یا به شدن میوه یا گل آن، بندخورده. بندزده چون کاسه و جز آن:
الفت بعد از جدائی بدنما باشد بسی
گر همه حسبان بود چون کاسۀ پیونددار.
اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پیونددار
مربوط
تصویری از پیونددار
تصویر پیونددار
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیوندگاه
تصویر پیوندگاه
محل اتصال دو استخوان در بدن، بندگاه، بند، مفصل، جای پیوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوندگر
تصویر پیوندگر
پیوند زننده،
فرهنگ فارسی عمید
(پَ /پِ وَ)
مفصل. بند. جای بهم پیوستن دو استخوان. جای متصل شدن سر دو استخوان. رسغ. پیوندگاه مشت. قصاص، پیوندگاه هردو سرین. (منتهی الارب) ، فراهم آمدن گاه
لغت نامه دهخدا
پینداروس، یکی از بزرگترین شعرای یونان باستان است، در 520 قبل از میلاد در شهر تیبه تولد یافته و در441 قبل از میلاد در گذشته است، غزلیات، قصائد، مراثی و انواع دیگری از اشعار دارد، وی مظهر لطف و حمایت هیرون پادشاه سیراکوز (سرقسطه) و اسکندر پادشاه مقدونیه و دیگر اکابر و اعاظم عصر خود واقع شده است نه تنها آتنی ها بلکه جماهیر دیگر یونان وی را احترام بسیار می کرده اند تا آنجا که در زمان حیات مجسمۀ ویرا در تیبه نصب نموده اند و هنگام وفات امتیازات زیادی درباره خانوادۀ او قائل شده اند و وقتی که به امر اسکندر کبیر به تخریب تیبه اقدام کردند توصیۀ مخصوص به محافظت خانه پیندار شده بود، از تمام اشعارش فقط45 غزل باقی مانده که به کرات طبع و نشر شده و به السنۀ اروپایی ترجمه گشته است، (قاموس الاعلام ترکی)، پیندار بزرگترین شاعر غزل سرای یونان، وی در 521 قبل از میلادتولد یافت و برخی از مورخین معتقدند که تا حدود 440قبل از میلاد از حیات بهره مند بوده است، پینداروس به واسطۀدلکش و بلند بودن اشعار شهرت بسیار یافت، چنان که جباران و سلاطین بسیاری از بلاد و نواحی یونان او را بدربار خویش می خواندند و می نواختند، شهر تب در زمان حیات پینداروس او را مجسمه ای ساخت و تا یک قرن پس از مرگ وی خانه اش را به نهایت دقت و احترام نگه داشتند و یونانیان بر خانوادۀ وی تا دیرزمان بدیدۀ احترام می نگریستند، پینداروس را آثار فراوانی بوده است که جز برخی از آن جمله اکنون در دست نیست، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 468)، و نیز رجوع به پندار شود
لغت نامه دهخدا
هر چیز که آنرا پیوند کرده باشند دارای پیوند، مربک: هر چه گردش پذیرد بسببی پذیرد... پس هستی وی پیوند دار بود و پدید کردیم که واجب الوجود پیوند دار نیست پس واجب الوجود تغییر نپذیرد، درختی که از پوست یا شاخه درخت دیگر بدو پیوند زده باشند، بند خورده بند زده (کاسه و مانند آن) : الفت بعد از جدایی بدنما باشد بسی گر همه چسبان بود چون کاسه پیونددار. (اثر آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
جای بهم پیوستن دو استخوان مفصل بند: قصاص پیوندگاه هر دو سرین. یا پیوندگاه مشت. مچ: رسغ پیوندگاه مشت، فراهم آمدنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوندگاه
تصویر پیوندگاه
جای به هم پیوستن دو استخوان. مفصل، بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیوندگاه
تصویر پیوندگاه
محل تلاقی
فرهنگ واژه فارسی سره