جدول جو
جدول جو

معنی پیلبازی - جستجوی لغت در جدول جو

پیلبازی
علم پیلباز. بازی کردن با فیل، (شطرنج) باختن فیل، بازی مانند لعب فیل: هم این زابلی نامبردار مرد ز پیلی فزون نیست اندر نبرد. یکی پیلبازی نمایم بدوی کزین پس نیارد سوی جنگ روی. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیلبانی
تصویر پیلبانی
عمل و شغل پیلبان فیلبانی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با پیل بازی کند کسی که با فیل ببازی مشغول شود، (شطرنج) آنکه فیل را بازد بازنده پیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای بازی
تصویر پای بازی
پای کوبی رقص
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پاکباز عمل آن کسی که هر چه دارد در قمار و عشق یا در هواهای دیگر دهد و از ناداشت نیندیشد، عشق پاک عشقی که با هوای نفس آمیخته نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشوازی
تصویر پیشوازی
پیشواز استقبال: امروز اهل محله رفته اند پیشوای زوار خراسان
فرهنگ لغت هوشیار
گرزبازی (زورخانه) نوعی شیرین کاری است در زورخانه و آن عبارتست از بازی کردن و بهوا انداختن و بازگرفتن ورزشکاران میلهای چوبی سبکی را که برای این کار ساخته شده (میل بازی بچالاکی وزبر و زرنگی بیش از نیرومندی احتیاج دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکبازی
تصویر پاکبازی
وارستگی، از خود گذشتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پای بازی
تصویر پای بازی
رقص، پایکوبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پابازی
تصویر پابازی
رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلبازی
تصویر دلبازی
دلباختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشباز
تصویر پیشباز
استقبال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
خانه شطرنجی، نقش خانه های چهار گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشباز
تصویر پیشباز
استقبال، پیشواز
فرهنگ لغت هوشیار
پای پیل پای فیل، دارای پایی چون پیل: گور جست و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیلپای
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از پیل مراقبت کند نگهبان فیل کسی که بر سر فیل نشیند و با کجک او را براند فیلبان: مسعود پیلبانرا سیاست فرود اما چه سود. پیلبان را روزی اندر خدمت پیلان بود بندگان را روزی اندر خدمت شاه زمین. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابازی
تصویر پابازی
پای کوبی، پاکوبی، رقص، برای مثال معلم چون کند دستان نوازی / کند کودک به پیشش پای بازی (فخرالدین اسعد - ۱۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشباز
تصویر پیشباز
استقبال از مسافر یا مهمان
پیشباز آمدن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
پیشباز رفتن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیلبار
تصویر پیلبار
آن مقدار بار که بر پشت یک پیل حمل شود، بار یک پیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیلبان
تصویر پیلبان
فیلبان، نگهبان پیل، کسی که بر پشت فیل می نشیند و فیل را می راند، پیلوان، برای مثال دوستی با پیلبانان یا مکن / یا طلب کن خانه ای در خورد پیل (سعدی - ۱۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
پارچه شطرنجی، پارچه ای که طرح آن مانند صفحه شطرنج باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشباز
تصویر پیشباز
استقبال، پیشواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیلبان
تصویر پیلبان
فیلبان، آن که از پیل مراقبت کند، نگهبان فیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
ویژگی پارچه ای که بر آن نقش خانه های چهارگوش باشد، پارچۀ شطرنجی
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به پیاز. آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ پیازکی. یا لعل پیازی. لعل پیازکی: دریا گند نارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش. (خاقانی)، نوعی از گرز پیازک، جگر و شش گوسفند که با پیاز سرخ کنند و خورند. یا پوست پیازی. ورقه نازک روی پیاز، سخت بی دوام و نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیازی
تصویر پیازی
آلوده به پیاز یا بوی پیاز، به رنگ پوست پیاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیازی
تصویر پیازی
نوعی لعل گرانبها، گرزی با چند گوی فولادی و دسته چوبی
فرهنگ فارسی معین