جدول جو
جدول جو

معنی پیلبازی - جستجوی لغت در جدول جو

پیلبازی
عمل پیلباز، بازی کردن با فیل، باختن فیل، بازی فیل، بازی و لعب کردن چون فیل، با فیل به جنگ پرداختن و چپ و راست به حرکت درآوردن فیل برابر خصم:
هم این زابلی نامبردار مرد
زپیلی فزون نیست اندر نبرد
یکی پیلبازی نمایم بدوی
کزین پس نیارد سوی جنگ روی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
پیلبازی
علم پیلباز. بازی کردن با فیل، (شطرنج) باختن فیل، بازی مانند لعب فیل: هم این زابلی نامبردار مرد ز پیلی فزون نیست اندر نبرد. یکی پیلبازی نمایم بدوی کزین پس نیارد سوی جنگ روی. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیلبان
تصویر پیلبان
فیلبان، نگهبان پیل، کسی که بر پشت فیل می نشیند و فیل را می راند، پیلوان، برای مثال دوستی با پیلبانان یا مکن / یا طلب کن خانه ای در خورد پیل (سعدی - ۱۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیلبار
تصویر پیلبار
آن مقدار بار که بر پشت یک پیل حمل شود، بار یک پیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشباز
تصویر پیشباز
استقبال از مسافر یا مهمان
پیشباز آمدن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
پیشباز رفتن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پابازی
تصویر پابازی
پای کوبی، پاکوبی، رقص، برای مثال معلم چون کند دستان نوازی / کند کودک به پیشش پای بازی (فخرالدین اسعد - ۱۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
با هم بازی کردن به شمشیر ... و همچنین دوتیغه بازی کردن، (آنندراج)، شمشیربازی، نبرد کردن با شمشیر:
کاینجا نه حدیث تیغبازی است
دلالگییی به دلنوازی است،
نظامی،
سوسن ز سر زبان درازی
شد در سر تیغ و تیغبازی،
نظامی،
داشت از تیغ و تیغبازی دست
فارغانه به رود و باده نشست،
نظامی،
میدان تیغبازی برق است روزگار
بیچاره دانه ای که سر از خاک برکشید،
صائب (از آنندراج)،
رجوع به تیغ و ترکیبهای آن و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
رقص، پایکوبی: وفتنه در خم و پیچ او پای بازی میکرد، (تاج المآثر)،
معلم چون کند دستان نوازی
کند کودک همیدون پای بازی،
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)،
گروهی با نشاط و اسب تازی
گروهی در سماع و پای بازی،
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)،
ز بس برّاق دیده لهو و بازی
بیامختند گوران پای بازی،
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)،
آواز دل انگیز مرکب تو
آورده اجل را به پای بازی،
مسعودسعد،
هزار جان و دل اندر نظارۀ رخ اوست
چو زلف آن پسر آمد به پای بازی در،
سوزنی،
زلف را گو پای بازی بر گل و سوسن مکن
کت از این بازیچه خون صد چو من در گردنست،
جمال الدین عبدالرزاق
لغت نامه دهخدا
پیلبانی، (فرهنگ فارسی معین)، عمل و شغل پیلبان، پیلبانی
لغت نامه دهخدا
(دَ غَ)
عمل دغلباز. مکر و حیله و خدعه و نیرنگ و نادرستی
لغت نامه دهخدا
عمل آنکس که هرچه دارد در قمار و عشق و یا در هواهای دیگر دهد و از ناداشت نیندیشد:
پاکبازی دوست داری در سخا با دوستان
بر دل صافی زنی چون پیر صافی با مرید،
سوزنی،
عشق و مستوری بهم دورند و راه پاکبازی
آن کسی آسان رود کاین شیشه در بارش نباشد،
اوحدی (کلیات چ سعید نفیسی ص 164)،
، عشق پاک، عشقی که به شائبۀ هوای نفس مشوب نباشد،
- پاکبازی کردن، پاک باختن:
جان شیرین بر بساط عاشقی بی تلخئی
در هوای مهر جانان پاکبازی کن بباز،
سنائی
لغت نامه دهخدا
(شْ)
تعبیری عامیانه از پیشواز: امروز اهل محله رفته اند پیشوازی زوار خراسان
لغت نامه دهخدا
ورزش پهلوانان در گود با میل، بازی کردن ورزشکاران با میل در گود زورخانه، عملی است که زورخانه کاران برای نشان دادن چابکی و شیرین کاری و مهارت کنند و آن به هوا پرتاب کردن یک یا دو میل است به نوبت و گرفتن آنها به استادی در حال چرخیدن ورزشکار
لغت نامه دهخدا
پیل بازی، (فرهنگ فارسی معین)، بازی کردن با فیل، یا فیل را به بازی گرفتن، به کار بردن مهرۀ پیل در بازی شطرنج، دلیری نمودن و سخت نبرد کردن:
یکی فیلبازی نمایم بدوی
کزین پس نیارد سوی جنگ روی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ غَض ض)
که با پیل بازی کند، که با فیل لعب کند، که فیل را به بازی درآورد، که فیل بازد، بازندۀ پیل
لغت نامه دهخدا
عمل پیلبان، شغل پیلبان
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
خانه شطرنجی، نقش خانه های چهار گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلبازی
تصویر دلبازی
دلباختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشباز
تصویر پیشباز
استقبال، پیشواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابازی
تصویر پابازی
رقص
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از پیل مراقبت کند نگهبان فیل کسی که بر سر فیل نشیند و با کجک او را براند فیلبان: مسعود پیلبانرا سیاست فرود اما چه سود. پیلبان را روزی اندر خدمت پیلان بود بندگان را روزی اندر خدمت شاه زمین. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
پای پیل پای فیل، دارای پایی چون پیل: گور جست و گاو پشت و گرگ ساق و کرگ روی ببر گوش و رنگ چشم و شیر دست و پیلپای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشوازی
تصویر پیشوازی
پیشواز استقبال: امروز اهل محله رفته اند پیشوای زوار خراسان
فرهنگ لغت هوشیار
گرزبازی (زورخانه) نوعی شیرین کاری است در زورخانه و آن عبارتست از بازی کردن و بهوا انداختن و بازگرفتن ورزشکاران میلهای چوبی سبکی را که برای این کار ساخته شده (میل بازی بچالاکی وزبر و زرنگی بیش از نیرومندی احتیاج دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پاکباز عمل آن کسی که هر چه دارد در قمار و عشق یا در هواهای دیگر دهد و از ناداشت نیندیشد، عشق پاک عشقی که با هوای نفس آمیخته نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای بازی
تصویر پای بازی
پای کوبی رقص
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با پیل بازی کند کسی که با فیل ببازی مشغول شود، (شطرنج) آنکه فیل را بازد بازنده پیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلبانی
تصویر پیلبانی
عمل و شغل پیلبان فیلبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای بازی
تصویر پای بازی
رقص، پایکوبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاکبازی
تصویر پاکبازی
وارستگی، از خود گذشتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
پارچه شطرنجی، پارچه ای که طرح آن مانند صفحه شطرنج باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشباز
تصویر پیشباز
استقبال، پیشواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشباز
تصویر پیشباز
استقبال
فرهنگ واژه فارسی سره
زرنگی، رندی، فرصت طلبی سودجویانه، منفعت طلبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فریبکاری، حیله گری، زیرکی
دیکشنری اردو به فارسی