پیشین، پیشرو، سابق، گذشته، ازل، بالای خانه و صدر مجلس، برای مثال هست مستی که کشد گوش مرا یارانه؟ / از چنین صفّ نعالم سوی پیشانه برد؟ (مولوی۲ - ۱۴۷۳)
پیشین، پیشرو، سابق، گذشته، ازل، بالای خانه و صدر مجلس، برای مِثال هست مستی که کشد گوش مرا یارانه؟ / از چنین صفِّ نعالم سوی پیشانه بَرَد؟ (مولوی۲ - ۱۴۷۳)
سینی. خوانچه. طبق. مجموعه. خوانچه و طبقی باشد که تنقلات و گل و مانند آن در سکوره ها کرده در محفل آرند. (منتهی الارب). معرب آن شفارج است. ظرف تنقلات. (انجمن آرا). خوانچه و طبقی که تنقلات و گل درآن کنند و بمجلس آورند. (برهان). پیشیارج. بیشیارج. فیشیارج. خوانچه و طبقی را گویند که در آن تنقلات و گل و امثال آن کرده پیش مهمان آرند، قبل از طعام، غذای مشهی باشد که پیش از طعام آرند. پیشپاره. پیشپار، قسمی حلوا. حلوای تنک و نرم از آرد و روغن و دوشاب. حلوای بریده. شفارج. (زمخشری). پیش باره. قسمی شیرینی. اما بمعانی فوق ظاهراً مصحف پیشپاره (معرب: فیشفارج، شفارج) است. رجوع به پیشپاره شود: سخن باید که پیش آری خوش ایراک سخن بهتر بسی از پیشیاره. ناصرخسرو
سینی. خوانچه. طبق. مجموعه. خوانچه و طبقی باشد که تنقلات و گل و مانند آن در سکوره ها کرده در محفل آرند. (منتهی الارب). معرب آن شفارج است. ظرف تنقلات. (انجمن آرا). خوانچه و طبقی که تنقلات و گل درآن کنند و بمجلس آورند. (برهان). پیشیارج. بیشیارج. فیشیارج. خوانچه و طبقی را گویند که در آن تنقلات و گل و امثال آن کرده پیش مهمان آرند، قبل از طعام، غذای مشهی باشد که پیش از طعام آرند. پیشپاره. پیشپار، قسمی حلوا. حلوای تنک و نرم از آرد و روغن و دوشاب. حلوای بریده. شفارج. (زمخشری). پیش باره. قسمی شیرینی. اما بمعانی فوق ظاهراً مصحف پیشپاره (معرب: فیشفارج، شفارج) است. رجوع به پیشپاره شود: سخن باید که پیش آری خوش ایراک سخن بهتر بسی از پیشیاره. ناصرخسرو
بول شاش ادرار پیشاب: (دلالت ستارگان براندامهاء تن) دو گونه وکون رودگانی و پیشیار و پلیدی و پشت و دو زانو، شیشه ای که بول بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند قاروره بیمار پیشیار: آن چنان دردی که با جانان نگوید دردمند نی از آن دردی که با ترسا بگوید پیشیار. (سنائی)
بول شاش ادرار پیشاب: (دلالت ستارگان براندامهاء تن) دو گونه وکون رودگانی و پیشیار و پلیدی و پشت و دو زانو، شیشه ای که بول بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند قاروره بیمار پیشیار: آن چنان دردی که با جانان نگوید دردمند نی از آن دردی که با ترسا بگوید پیشیار. (سنائی)