جدول جو
جدول جو

معنی پیشکوه - جستجوی لغت در جدول جو

پیشکوه
نام سابق شهرستانی از استان پنجم کشور که امروز به ایلام شهرت دارد، رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران استان پنجم شهرستان ایلام شود، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام کوهی به دوهزار مازندران، (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی ص 153)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پراکوه
تصویر پراکوه
بالای کوه، روی کوه، آن طرف کوه، آن روی کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی کوب
تصویر پی کوب
پی کوفته، پایمال شده
پی کوب کردن: لگدکوب کردن، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشگاه
تصویر پیشگاه
پیش تخت پادشاه، جلو ایوان، آستانه، درگاه، برای مثال فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید / شرمنده رهرویی که عمل بر مجاز کرد (حافظ - ۲۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
سابقه، پیشین، سابق، دیرینه، جمع پیشینگان، کسی که در سال های گذشته بوده و سابقاً می زیسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشروی
تصویر پیشروی
پیشرفت، پیش رفتن، پیشوایی، راهنمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشکاره
تصویر پیشکاره
مباشر، خدمتگزار، ماما، قابله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش کوهه
تصویر پیش کوهه
برآمدگی جلو زین اسب، قربوس
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
دهی از دهستان دیهوک بخش طبس شهرستان فردوس. واقع در 129 هزارگزی جنوب خاوری طبس. جلگۀ گرمسیر، دارای 280 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و خرما و گاورس، شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالروست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
موضعی از حدودقزوین. (تاریخ غازان خان ص 159). و این موضع ظاهراً همان فشکل درۀ امروزی است. رجوع بحواشی محمد قزوینی بر ج 3 تاریخ جهانگشای جوینی در مورد همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مقابل پشت کوه. قسمت قدامی کوه. آن سوی کوه که برابر باشد، نزدیک کوه و در دامنۀ آن
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان عمارلوی بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در جنوب خاوری رودبار و 14هزارگزی جنوب باختر امام، کوهستانی، سردسیر، دارای 750 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و بنشن و گردوو لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، این ده مرکب از دو آبادی است و فاصله آن دو در حدود سه هزار گز است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
با جلال باعظمت باابهت
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک کوه و قرب دامنه آن، قسمت قدامی کوه ظن سوی کوه که برابر باشد مقابل پشت کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی کوب
تصویر پی کوب
لگد مال
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اثر پای بجای نگذارد کسی که رد پایش بجا نماند بی نشان: پی کور شبرویست نه ره جسته و نه زاد سرمست بختیی است نه می دیده و نه جام. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
دیرینه، سابق
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پیشرو بجلو رفتن پیشرفت، ترقی ارتقا، پیشوایی قیادت: آلت خسروی و پیشروی همه داده است مر ترا یزدان. (فرخی)، تجاوز کردن از حد طبیعی
فرهنگ لغت هوشیار
قبل پیش مقابل سپس رویه: قبیل آنچه پیش رویه فرود آرد و ریسنده از ریسمان و
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشکار
تصویر پیشکار
خادم، خدمتگزار، فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
خدمتگزار خدمتکار خادم پیشکار: ای که مه با کمال خوبی خویش پیش روی تو پیشکاره بود. (عمادی شهریاری)، رئیس مهتر، فرش اطاق مهمانخانه، قابله ماما
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از وسایلی که در برنج کاری بکار برند آلتی است چوبین که به گاو یا اسب مربوط کنند و بدان زمین را شخم زنند تا برنج در آن بکارند ماله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشکسوت
تصویر پیشکسوت
قدیمیترین وبزرگترین پهلوان یک زورخانه که حق تقدم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
هدیه تقدیمی پیشکش: چند روز او را مهلت دهند که پیشکشی سامان کرده بدرگاه معلی آید
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از پیش گویدکسی که از قبل گفتن آغازد، آنکه قبل از وقوع امور از آنها خبر دهد، آنکه در حضور شاهان و بزرگانزایران و واردان را بشناساندمعرف: مرو فارا طبع محمود تو آمد پیشگو مر سخارادست مسعود تو آمد ترجمان. (ازرقی)، کسی که سپاهیان را پیش شاهان سان دهد عارض لشکر، کسی که مقاصد مردم را بخدمت شاهان و بزرگان عرض کند امیر عرض مرعرض
فرهنگ لغت هوشیار
برآمدگی جلو زین اسب قاچ زین قربوس زین به پیشکوهه زین بر نهاده... چو یوغ سوار گشته بر آن مرکبان رهوارم. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشانه
تصویر پیشانه
بالای خانه، صدر مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراکوه
تصویر پراکوه
آنسوی کوه، آنجانب کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشگاه
تصویر پیشگاه
صدر مجلس، بالای مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشکوهه
تصویر پیشکوهه
((هِ))
برآمدگی جلو زین اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشکار
تصویر پیشکار
خادم، خدمت کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشگاه
تصویر پیشگاه
حضور، صحنه، خدمت، ساحت، محضر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
قدمت، سابقه، سوابق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرشکوه
تصویر پرشکوه
مجلل
فرهنگ واژه فارسی سره
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی