- پیشکشی
- هدیه تقدیمی پیشکش: چند روز او را مهلت دهند که پیشکشی سامان کرده بدرگاه معلی آید
معنی پیشکشی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اهدا، تقدیم، اعطا، کادو، هدیه
از پیشزودتر از هنگام مقرر، آنچه که پیش دهند برای خرید یااجاره یا کرایه خانه دکان و مانند آن مساعده
بخشیدن کوچکی چیزی را به بزرگی، تقدیمی، هدیه
ویژگی کاری که پیش از وقت انجام داده شود، ویژگی پولی که پیش از موعد پرداخت به کسی بدهند، پیش از موعد
چیزی که کسی به عنوان هدیه به دیگری تقدیم کند، هدیه، برای مثال می خواستمت پیشکشی لایق خدمت / جان نیک حقیر است ندانم چه فرستم (سعدی۲ - ۴۸۸)
خدمت کردن، خدمت
خادم، خدمت کار
اهداء
دروازه بان (پرده دار) دروازه بان
جز فوقانی رخسار - میان رستنگاه مو وابروان، جبین
ریاست پیشوایی پیشگاهی: هنرت باید از آغاز اگر نه بیهنری محال باشد جستن مهی و پیشگویی. (ناصرخسرو) توضیح در دیوان ناصر 489 چنین است: محال باشد جستن کمی و بیش و بهی، پادشاهی سلطنت پیشگاهی، آنچه روزه دار بوقت افطار خورد پیشگاهی
آنکه از پیش گویدکسی که از قبل گفتن آغازد، آنکه قبل از وقوع امور از آنها خبر دهد، آنکه در حضور شاهان و بزرگانزایران و واردان را بشناساندمعرف: مرو فارا طبع محمود تو آمد پیشگو مر سخارادست مسعود تو آمد ترجمان. (ازرقی)، کسی که سپاهیان را پیش شاهان سان دهد عارض لشکر، کسی که مقاصد مردم را بخدمت شاهان و بزرگان عرض کند امیر عرض مرعرض
عمل پیشکار چاکری خدمتکاری مقابل
خادم، خدمتگزار، فرمانبردار
عمل پیشرو بجلو رفتن پیشرفت، ترقی ارتقا، پیشوایی قیادت: آلت خسروی و پیشروی همه داده است مر ترا یزدان. (فرخی)، تجاوز کردن از حد طبیعی
حالت و چگونگی پیشرس مقابل دیر رسی
عمل و شعل سیمکش
عمل پی کننده، کندن جای شفته
پیشرفت، پیش رفتن، پیشوایی، راهنمایی
کسی که در خدمت شخص بزرگ و محترمی کارهای او را اداره کند، ناظر و مباشر مخصوص، پیشیار، در کشاورزی چاهی که از آنجا شروع به لای روبی می کنند، چاه های آخر قنات، رئیس دارایی استان، کسی که زیردست شاطر کار می کند و نان را از تنور درمی آورد
دروازه بان
خدمتکاری، چاکری، معاونت، مباشرت
نوکر، پیشخدمت، کارپرداز و مباشر افراد بزرگ و محتشم، شاگرد نانوا
جبین، جلوی سر بین ابرو و موی سر، بخت، اقبال
جلو سر از زیر موها تا روی ابروها، جبهه، جبین،
کنایه از بخت، اقبال، دولت، طالع،
کنایه از لیاقت، شایستگی،
کنایه از صلابت، قوّت،
کنایه از نخوت، تکبر،برای مثال هرکه از روی تواضع بنهد «پیشانی» / پیش روی تو زهی روی و زهی پیشانی (سلمان ساوجی - ۳۹۰)
کنایه از شوخی، بی شرمی، گستاخی، پررویی
پیشانی ساییدن: پیشانی بر خاک نهادن از روی فروتنی و تواضع، سجده کردن
پیشانی سودن: پیشانی بر خاک نهادن از روی فروتنی و تواضع، سجده کردن، پیشانی ساییدن
کنایه از بخت، اقبال، دولت، طالع،
کنایه از لیاقت، شایستگی،
کنایه از صلابت، قوّت،
کنایه از نخوت، تکبر،
کنایه از شوخی، بی شرمی، گستاخی، پررویی
پیشانی ساییدن: پیشانی بر خاک نهادن از روی فروتنی و تواضع، سجده کردن
پیشانی سودن: پیشانی بر خاک نهادن از روی فروتنی و تواضع، سجده کردن، پیشانی ساییدن
طبابت پزشکی طب
پزشکی طبابت
مانند پیچک مثل پیچک
حالتی که برای شخص خواب گرفته - نشسته یاایستاده - دست دهد که سرش پیاپی فرود آید از خواب و سپس از خواب جهد و سر راست کند چرت سنه: افتاد همچو جوز مقشر بگاه چرت از آستین و پاچه تنبان پینکی. (آنند. لغ)
آوازی چون آواز تیز که از میان دو لب فراهم کرده بر آورند، بعنوان مسخره و تحقیر کسی صدای تیز از دهان بر آوردن
حالت بین خواب و بیداری، خواب سبک، چرت
پینکی زدن: چرت زدن
پینکی زدن: چرت زدن
دانش معالجۀ بیماران، طبابت، شغل و عمل پزشک، طبابت، (صفت نسبی، منسوب به پزشک) آنچه مربوط به معالجۀ بیماران است، طبی