جدول جو
جدول جو

معنی پیشباره - جستجوی لغت در جدول جو

پیشباره
(رَ / رِ)
پیش پاره. حلوای بریده. شفارج، فیشفارج، نوعی حلوا. رجوع به پیشیاره و پیشپاره شود
لغت نامه دهخدا
پیشباره
پیشپاره فیشفارج
تصویری از پیشباره
تصویر پیشباره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشیانه
تصویر پیشیانه
پیشانه، پیشین، پیشرو، سابق، گذشته، ازل، بالای خانه و صدر مجلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش پاره
تصویر پیش پاره
نوعی حلوا که از آرد و روغن و شیره درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشخانه
تصویر پیشخانه
ایوان، پیشگاه خانه، جلوخان، لوازم زندگی و اسباب سفر که جلوتر فرستاده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشکاره
تصویر پیشکاره
مباشر، خدمتگزار، ماما، قابله
فرهنگ فارسی عمید
خوانچه و ظرفی که در آن چیزهای خوردنی بگذارند و به مجلس مهمانی ببرند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
قطعه گوشتهای پخته شده، و کلمه شبارق یا شفارج و فیشفارج و بشارج معرب آن است. (از المعرب جوالیقی ص 204). اما ظاهراً این کلمه تصحیفی از پیشباره بمعنی خوانچۀ تنقلات و پیش غذا است. رجوع به پیشپاره و حاشیۀ معرب جوالیقی چ احمد شاکر ص 204 شود
لغت نامه دهخدا
(شْ رَ / رِ)
سینی. خوانچه. طبق. مجموعه. خوانچه و طبقی باشد که تنقلات و گل و مانند آن در سکوره ها کرده در محفل آرند. (منتهی الارب). معرب آن شفارج است. ظرف تنقلات. (انجمن آرا). خوانچه و طبقی که تنقلات و گل درآن کنند و بمجلس آورند. (برهان). پیشیارج. بیشیارج. فیشیارج. خوانچه و طبقی را گویند که در آن تنقلات و گل و امثال آن کرده پیش مهمان آرند، قبل از طعام، غذای مشهی باشد که پیش از طعام آرند. پیشپاره. پیشپار، قسمی حلوا. حلوای تنک و نرم از آرد و روغن و دوشاب. حلوای بریده. شفارج. (زمخشری). پیش باره. قسمی شیرینی. اما بمعانی فوق ظاهراً مصحف پیشپاره (معرب: فیشفارج، شفارج) است. رجوع به پیشپاره شود:
سخن باید که پیش آری خوش ایراک
سخن بهتر بسی از پیشیاره.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
رئیس و مهتر باشد. (اوبهی) ، بمعنی پیشکار است که مزدور و خدمتگزار باشد:
ای که مه با کمال خوبی خویش
پیش روی تو پیشکاره بود.
عمادی شهریاری.
، ماماچه و قابله. حاضنه. (منتهی الارب) ، فرش اطاق مهمانخانه
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
نوعی از حلوا که از آرد و روغن و دوشاب پزند و بعربی سفارج خوانند. (انجمن آرا). نوعی از حلوا باشد بسیار نرم و نازک و آنرا از آرد و روغن و دوشاب پزند و بعربی شفارج خوانند. (آنندراج) (برهان). فیشفارج، غذای مختصری که قبل از دیگر ماحضر صرف میشده است. الفیشفارج. بوارد. پیشپاره، قسمت قدامی دریده
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
آن دست برنجن که سردست باشد و دیگر پیرایه ها از پس او بود. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیشکاری
تصویر پیشکاری
عمل پیشکار چاکری خدمتکاری مقابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشداری
تصویر پیشداری
مامائی، قابلگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشیانه
تصویر پیشیانه
پیشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشباره
تصویر آتشباره
چخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر باره
تصویر پر باره
خانه تابستانی، بالاخانه غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشیاره
تصویر پیشیاره
بول شاش ادرار پیشاب: (دلالت ستارگان براندامهاء تن) دو گونه وکون رودگانی و پیشیار و پلیدی و پشت و دو زانو، شیشه ای که بول بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند قاروره بیمار پیشیار: آن چنان دردی که با جانان نگوید دردمند نی از آن دردی که با ترسا بگوید پیشیار. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از حلوای بسیار نرم و نازک که از آرد و روغن و دوشاب پزند: سخن باید که پیش آری خوش ایراک سخن خوشتر بسی از پیشپاره. (ناصرخسرو)، غذای مختصری که پیش از دیگر ماحضر صرف کنند
فرهنگ لغت هوشیار
خدمتگزار خدمتکار خادم پیشکار: ای که مه با کمال خوبی خویش پیش روی تو پیشکاره بود. (عمادی شهریاری)، رئیس مهتر، فرش اطاق مهمانخانه، قابله ماما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشکاری
تصویر پیشکاری
خدمتکاری، چاکری، معاونت، مباشرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشکاری
تصویر پیشکاری
خدمت کردن، خدمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
Propellant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
propulseur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
propellente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
สารขับเคลื่อน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
voortstuwer
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
propulsor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
паливо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
propelente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
推进剂
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
materiał napędowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
Treibmittel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
топливо
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیشرانه
تصویر پیشرانه
pendorong
دیکشنری فارسی به اندونزیایی