نوت کوچکی اسب که قبل از نوتهای اصلی قرارمیگیرد. یکی از نوت های زینت و آن نت کوچکی است که قبل از نوتهای اصلی قرار میگیرد و آن بر دو قسم است. یا پیشای تحتانی. یک دوم از نوت اصلی بم تراست. یا پیشا فوقانی. یک دوم از نوت اصلی بالاتر نوشته میشود. این دو را پیشای ساده گویند. باید دانست که پیشا امکان دارد که مضاعف باشد در این صورت پیشای فوقانی و تحتانی متفقا قبل از نوت اصلی واقع میشود. در صورتیکه پیشا ساده باشد بصورت چنگ خط خورده و اگر مضاعف باشد مانند دولا چنگ های کوچک نوشته میشود
نوت کوچکی اسب که قبل از نوتهای اصلی قرارمیگیرد. یکی از نوت های زینت و آن نت کوچکی است که قبل از نوتهای اصلی قرار میگیرد و آن بر دو قسم است. یا پیشای تحتانی. یک دوم از نوت اصلی بم تراست. یا پیشا فوقانی. یک دوم از نوت اصلی بالاتر نوشته میشود. این دو را پیشای ساده گویند. باید دانست که پیشا امکان دارد که مضاعف باشد در این صورت پیشای فوقانی و تحتانی متفقا قبل از نوت اصلی واقع میشود. در صورتیکه پیشا ساده باشد بصورت چنگ خط خورده و اگر مضاعف باشد مانند دولا چنگ های کوچک نوشته میشود
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، اِدرار، پیشاب، بَول، زَهراب، پیشیار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشه
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، ادرار، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، اِدرار، بَول، زَهراب، پیشار، پیشیار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشه
مقابل پایان، پیش پیش، که از آن پیشتر چیزی دیگر نباشد یعنی انتها، (برهان)، پیش پیش بود، که از آن هیچ چیز پیشتر نباشد، (جهانگیری) : هرچه می بینی که در پایان بود آن نه در پایان که در پیشان بود، عطار، پیشگاه عشق را پیشان که یافت پایگاه فقررا پایان که یافت، عطار، ای مرد گرم رو چه روی بیش ازین به پیش چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست، عطار، یکی اول که پیشانی ندارد یکی آخر که پایانی ندارد، عطار، کارسازست او زپیش و پس ولیک هم ز پیشان هم ز پایان می بسم، عطار، نه کس خبری میدهد از پیشانم نه یک نفس آگهی است از پایانم، عطار، نه ز اول لحظه ای پیشان بدید نه ز آخر ذره ای پایان بدید، عطار، گر ز پیشان آب روشن می رود تیره می گرددچو بر من می رود، عطار، سر او درتافت در پیشان کار دوستان را درربود از نور نار، عطار، نه کم از یک قطره از پیشانشان نه کم از یک ذره از پایانشان، عطار، تا به پیشان دیده ره را گام گام تا به پایان رفته در در، بام بام، عطار، گر به پایان رفت پیشان شد درست ور به پیشان رفت پایان شد درست، عطار، رو به پیشان بردنش امکان نداشت زآنکه هیچ این را سر پایان نداشت، عطار، کار از پیشان اگر بگشایدت هر دمی صد گونه در بگشایدت، عطار، نقطۀ فقر است پیشان همه فقر جانسوز است درمان همه، عطار، درین وادی بسی در پیش رفتم ولی یک ذره از پیشان ندیدم کنون از پس شدم عمری و لیکن سر یک موی ازپایان ندیدم، عطار، چون ندارد منتهی پیشان عشق پس چگونه منتهائی پی برم ور ز پیشانم بقائی روی نیست بو که در پایان فنائی پی برم، عطار که چون خوددان شوی حق دان شوی تو از آن پس روی در پیشان شوی تو، عطار، نه هرگزهیچکس پیشانش یابد نه هرگز غایت و پایانش یابد، عطار، ز پیشان گر نظر بر تو نبودی ز پیش تو سفر بر تو نبودی ولی چون نور پیشان رهبر تست چرا این کاهلی در گوهر تست، عطار، در کوچۀ عشق تو همه عمر برفتیم آمد بسر این عمر و به پیشان نرسیدم، اسیر لاهیجی، ، صدر خانه، مقابل صف نعال، پای ماچان، پیشانه، پیشخانه، پیش مکان، جمع واژۀ پیش، مقدمان، سابقان، آنان که در پیش هستند
مقابل پایان، پیش پیش، که از آن پیشتر چیزی دیگر نباشد یعنی انتها، (برهان)، پیش پیش بود، که از آن هیچ چیز پیشتر نباشد، (جهانگیری) : هرچه می بینی که در پایان بود آن نه در پایان که در پیشان بود، عطار، پیشگاه عشق را پیشان که یافت پایگاه فقررا پایان که یافت، عطار، ای مرد گرم رو چه روی بیش ازین به پیش چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست، عطار، یکی اول که پیشانی ندارد یکی آخر که پایانی ندارد، عطار، کارسازست او زپیش و پس ولیک هم ز پیشان هم ز پایان می بسم، عطار، نه کس خبری میدهد از پیشانم نه یک نفس آگهی است از پایانم، عطار، نه ز اول لحظه ای پیشان بدید نه ز آخر ذره ای پایان بدید، عطار، گر ز پیشان آب روشن می رود تیره می گرددچو بر من می رود، عطار، سر او درتافت در پیشان کار دوستان را درربود از نور نار، عطار، نه کم از یک قطره از پیشانشان نه کم از یک ذره از پایانشان، عطار، تا به پیشان دیده ره را گام گام تا به پایان رفته در در، بام بام، عطار، گر به پایان رفت پیشان شد درست ور به پیشان رفت پایان شد درست، عطار، رو به پیشان بردنش امکان نداشت زآنکه هیچ این را سر پایان نداشت، عطار، کار از پیشان اگر بگشایدت هر دمی صد گونه در بگشایدت، عطار، نقطۀ فقر است پیشان همه فقر جانسوز است درمان همه، عطار، درین وادی بسی در پیش رفتم ولی یک ذره از پیشان ندیدم کنون از پس شدم عمری و لیکن سر یک موی ازپایان ندیدم، عطار، چون ندارد منتهی پیشان عشق پس چگونه منتهائی پی برم ور ز پیشانم بقائی روی نیست بو که در پایان فنائی پی برم، عطار که چون خوددان شوی حق دان شوی تو از آن پس روی در پیشان شوی تو، عطار، نه هرگزهیچکس پیشانش یابد نه هرگز غایت و پایانش یابد، عطار، ز پیشان گر نظر بر تو نبودی ز پیش تو سفر بر تو نبودی ولی چون نور پیشان رهبر تست چرا این کاهلی در گوهر تست، عطار، در کوچۀ عشق تو همه عمر برفتیم آمد بسر این عمر و به پیشان نرسیدم، اسیر لاهیجی، ، صدر خانه، مقابل صف نعال، پای ماچان، پیشانه، پیشخانه، پیش مکان، جَمعِ واژۀ پیش، مقدمان، سابقان، آنان که در پیش هستند
بمعنی پیشاب آدمی است عموماً و قارورۀ بیمار خصوصاً که پیش طبیب آرند، (آنندراج)، ادرار، بول، قاروره، پیشیار، تفسره: پزشک آمد و دید پیشار شاه سوی تندرستی نبد کار شاه، فردوسی، رجوع به پیشیار شود
بمعنی پیشاب آدمی است عموماً و قارورۀ بیمار خصوصاً که پیش طبیب آرند، (آنندراج)، ادرار، بول، قاروره، پیشیار، تفسره: پزشک آمد و دید پیشار شاه سوی تندرستی نبد کار شاه، فردوسی، رجوع به پیشیار شود
پارسی ترکی شده پادشاه سرور در تداول ترکان عثمانی صاحب رتبه پاشایی و آن رتبه ای از مراتب کشوری و لشکری است. توضیح سلاطین عثمانی بانتقام از سلاطین صفویه که کلمه سلطان را بتحقیر بصاحب منصبان خود اطلاق میکردند عنوان پاشا را که همان پادشاه است بزیر دستان خود دادند، خواجه آقا و سید
پارسی ترکی شده پادشاه سرور در تداول ترکان عثمانی صاحب رتبه پاشایی و آن رتبه ای از مراتب کشوری و لشکری است. توضیح سلاطین عثمانی بانتقام از سلاطین صفویه که کلمه سلطان را بتحقیر بصاحب منصبان خود اطلاق میکردند عنوان پاشا را که همان پادشاه است بزیر دستان خود دادند، خواجه آقا و سید
در ترکیب بجای پیماینده آید بمعانی ذیل: پیدا کننده اندازه هر چیز اندازه گیرنده اشیا سنجنده کیال: زمین پیمای سخن پیمای، راه رونده طی کننده: آسمان پیمای بحر پیمای جهان پیمای راه پیمای رود پیمای، نوشنده خورنده باده پیمای قدح پیمای جام پیمای
در ترکیب بجای پیماینده آید بمعانی ذیل: پیدا کننده اندازه هر چیز اندازه گیرنده اشیا سنجنده کیال: زمین پیمای سخن پیمای، راه رونده طی کننده: آسمان پیمای بحر پیمای جهان پیمای راه پیمای رود پیمای، نوشنده خورنده باده پیمای قدح پیمای جام پیمای
پیش پیش که از آن پیشتر چیزی نباشد مقابل پایان: یکی ذاتی که پیشانی نداری همه جانها تویی جانی نداری. (الهی نامه 4) یکی اول که پیشانی ندارد یکی آخر که پایانی ندارد. (اسرار نامه. گوهرین. 1)، صدر خانه پیشانه پیشخانه مقابل صف نعال پای ماجان: زیرده پرده میشد تا به پیشان که ممکن نیست کس را بیشتر زان. (اسرار نامه. اسلامیه 40 معراج پیغمبر صلی الله علیه وآله)
پیش پیش که از آن پیشتر چیزی نباشد مقابل پایان: یکی ذاتی که پیشانی نداری همه جانها تویی جانی نداری. (الهی نامه 4) یکی اول که پیشانی ندارد یکی آخر که پایانی ندارد. (اسرار نامه. گوهرین. 1)، صدر خانه پیشانه پیشخانه مقابل صف نعال پای ماجان: زیرده پرده میشد تا به پیشان که ممکن نیست کس را بیشتر زان. (اسرار نامه. اسلامیه 40 معراج پیغمبر صلی الله علیه وآله)