جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پیشاب

پیشاب

پیشاب
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، اِدرار، بَول، زَهراب، پیشار، پیشیار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشه
پیشاب
فرهنگ فارسی عمید

پیشاب

پیشاب
بول، شاش، زهراب، شاش کوچک، پیشیار، گمیز، (برهان)، مقابل پس آب
لغت نامه دهخدا

پیشان

پیشان
پیش پیش که از آن پیشتر چیزی نباشد مقابل پایان: یکی ذاتی که پیشانی نداری همه جانها تویی جانی نداری. (الهی نامه 4) یکی اول که پیشانی ندارد یکی آخر که پایانی ندارد. (اسرار نامه. گوهرین. 1)، صدر خانه پیشانه پیشخانه مقابل صف نعال پای ماجان: زیرده پرده میشد تا به پیشان که ممکن نیست کس را بیشتر زان. (اسرار نامه. اسلامیه 40 معراج پیغمبر صلی الله علیه وآله)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشار

پیشار
پیشیار پیشاب: پزشک آمد و دید پیشار شاه سوی تندرستی نبد کار شاه
پیشار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشار

پیشار
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، اِدرار، پیشاب، بَول، زَهراب، پیشیار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشه
پیشار
فرهنگ فارسی عمید

پیشان

پیشان
پیش تر از پیش، آغاز، بدایت، برای مِثال یکی اول که پیشانی ندارد / یکی آخر که پایانی ندارد (عطار۱ - ۸۷)، پیشگاه، پیشخانه
پیشان
فرهنگ فارسی عمید

پیشان

پیشان
پیشِپیش را گویند که از آن پیشتر چیزی نباشد، ازل، لیاقت و شایستگی
پیشان
فرهنگ فارسی معین