جدول جو
جدول جو

معنی پیرانبار - جستجوی لغت در جدول جو

پیرانبار
(اَمْ)
دهی از دهستان حاجیلو بخش کبودراهنگ شهرستان همدان. واقع در 21 هزارگزی باختری قصبۀ کبودرآهنگ و 5 هزارگزی باختر حصار. تپه، ماهور، سردسیر، دارای 220 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است و تابستان از حصار اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایرانیار
تصویر ایرانیار
(پسرانه)
یار ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بفرانبار
تصویر بفرانبار
(دخترانه)
هنگام باریدن برف، نام دی ماه اولین ماه زمستان، (نگارش کردی: بهفرانبار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیران سر
تصویر پیران سر
روزگار پیری، سر پیری، برای مثال به پیران سر اکنون برآوردگاه / بگردیم یک با دگر بی سپاه (فردوسی - ۴/۱۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
کسی که انجام دادن کاری را در برابر پول معینی برعهده بگیرد، مقاطعه کار، کنتراتچی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
پیرانه سر. ایام پیری. سر پیری. بروزگار کهنسالی:
بار خدا بعبدلی را چه بود
کزپس پیران سر دیوانه شد.
معروفی بلخی.
ببینی کزین بی هنر دخترم
چه رسوایی آمد به پیران سرم.
فردوسی.
همی گفت کاندر جهان کس ندید
به پیران سر این بد که بر من رسید.
فردوسی.
چو آمد مرا روز کین خواستن
به پیران سر این لشکر آراستن.
فردوسی.
مگر بازگردد ز بدنام من
به پیران سر این بد سرانجام من.
فردوسی.
نبینی که بر من به پیران سرا
چه آمد ز بخت بد اندرخورا.
فردوسی.
بهر کار درد دل من مجوی
بپیران سر از من چه خواهی بگوی.
فردوسی.
کرا آمد این پیش کامد مرا
که فرزند کشتم به پیران سرا.
فردوسی.
بپیران سر اکنون به آوردگاه
بگردیم یک با دگر بی سپاه.
فردوسی.
نگه کن کنون تا پسند آیدت
بپیران سر این سودمند آیدت.
فردوسی.
بفر بخت تو برنا شوم بپیران سر
جوان طبیعت گردم بنظم مدح و ثنا.
سوزنی.
گر گذشتم بر در میخانه ناگاهی چه شد
ور به پیران سر شکستم توبه یکباری چه شد.
عراقی.
بر درت مانده ام بپیران سر
خشک لب بر کنار بحر قصیر.
مجد همگر.
نهاد عقل بپیش تو سر به پیران سر
ز حد خود نکشد بیش عقل در سر پای.
جمال الدین سلمان.
رجوع به پیرانه سر شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان ویسۀ بخش مریوان شهرستان سنندج، واقع در 31 هزارگزی جنوب باختری دژ شاهپور و 3 هزارگزی مرز ایران و عراق، کوهستانی، سردسیر، دارای 75 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات وبرنج و لبنیات، شغل اهالی زراعت و راه مالرو است، پاسگاه مرزبانی دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
مقاطعه کار. پدراتچی. کنتراتچی. مقاطعه چی. کسی که انجام دادن کاری را در قبال مبلغ معینی پول تعهد کند، در اصطلاح مالیات بردرآمد آنکه ضمن عقد قراردادی کتبی تعهد کند ساختن بنائی یاتهیه و تحویل کالایی را در مقابل مزد و پول معینی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرانبار
تصویر خرانبار
جمعیت و هجوم عوام الناس به جهت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
ایام پیریسر پیری. یا به پیران سری. بروزگار پیری: چو آمد مرا روز کین خواستن به پیران سر این لشکر آراستن، (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
مقاطعه کار، کسی که انجام دادن کاری را در قبال مبلغ معینی پول تعهد کند
فرهنگ لغت هوشیار
مقاطعه کار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
المقاول
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
Contractor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
entrepreneur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
روستایی در کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
Unternehmer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
계약자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
ٹھیکیدار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
ঠিকাদার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
mkandarasi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
yüklenici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
請負業者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
підрядник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
קַבָּע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
ठेकेदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
kontraktor
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
ผู้รับเหมา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
подрядчик
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
contratista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
appaltatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
empreiteiro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
承包商
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
wykonawca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیمانکار
تصویر پیمانکار
aannemer
دیکشنری فارسی به هلندی