پهلوی: ’ارانشتر’ (کشور ایران). در عهد ساسانیان بکشور ایران اطلاق میشد. (فرهنگ فارسی معین). کشور ایران. سرزمین ایران: چون ملک ایرانشهر بگرفت (اسکندر) جملۀ ابناء ملوک بحضرت او جمع شدند. (نامۀ تنسر). اگر یزدان فرۀ ایرانشهر بیاری ما رسد. (کارنامۀ اردشیر بابکان ص 12). فریدون را سه پسر بود سلم و تور و ایرج چون او بمرد مملکت به سه قسم کرد و بدان سه پسر سپرد و آن جای که خود نشستی از زمین عراق و ایرانشهر ایرج را داد و او پسرش کهتر بود. (ترجمه تاریخ طبری). ز ایرانی چگونه شاد شاید بود تورانی پس از چندین بلا کامد ز ایرانشهر بر توران. فرخی. تا باز که افراسیاب بیرون آمده دوازده سال شهر ایران گرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختنها همی کردند تا ایرانشهر یله کرد و برفت. (تاریخ سیستان). و از پیش هر دو قوم (یونانیان و مسلمانان) فضیلت در ایرانشهر بود. (کشف المحجوب). قال الاصمعی و کانت العراق تسمی ایرانشهر فعربتها العرب فقالوا العراق. (المعرب جوالیقی ص 231). در مسالک و الممالک آمده که عراق عرب را دل ایرانشهر خوانده اند. (نزههالقلوب ص 28). و رجوع به ایراه شود
حسین کاظم زاده (1262- 1340 هَ. ش). نویسنده و دانشمند ایرانی که چهاردوره مجلۀ ایرانشهر را در سالهای 1340 هجری قمری در برلن منتشر کرد و کتب فارسی سودمندی بهمت او در آن شهر بطبع رسید و انتشار یافت. اواخر عمر خود رادر دگر سهایم (سویس) گذرانید و در آن شهر مجله ای آلمانی بنام هماهنگی جهان در باب افکار تئوسوفی - که خود از پیشوایان آن بود - منتشر میکرد. از تألیفات اوست: اصول اساسی روانشناسی، اصول اساسی فن تربیت، راه نو (4 جلد) و رهبر نژاد نو. (فرهنگ فارسی معین)
ابن تورانشاه پنجمین پادشاه از سلسلۀ سلاجقۀ کرمان، پسر تورانشاه بعد از پدر در سال 490 هجری قمری به سلطنت نشست، اما بسبب اشتغال به مناهی و تمایل به الحاد و زندقه علما او را تکفیر نمودند و فتوی به قتلش دادند، و عوام بردسیر بر او شوریده یکی از خاصان او را که کابلیمان نام داشت و موجب تشویق او بکفر و الحاد بود بکشتند، و او خود از بردسیر به بم گریخت، اما مردم بم به پیشواز او رفته ابتدا همراهانش و سپس خود او را هلاک کردند، مدت سلطنت او 5 سال بود و بعد از او پسرعمش ارسلانشاه بسلطنت نشست، (از دائرهالمعارف فارسی)، میهمان، اما میهمان طفیلی که برفاقت یاران و دوستان بجایی برند یا خود بی آنکه او را طلبیده باشند برود، (برهان) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم)، طفیلی که همراه میهمان آید، (غیاث اللغات) : اگر کشته گردد بدست تو گرگ تو باشی بروم ایرمانی بزرگ، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1463)، دل دستگاه تست بدست جهان مده کاین گنج خانه را ندهد کس به ایرمان، خاقانی، بس وحش خانه ایست کاندروی همدمی ایرمان نمی یابم، خاقانی (دیوان چ سجادی ص 292)، زین شهر دورنگ نشکنم دل کو را دل ایرمان ببینم، خاقانی، بدخواه تو ز خانه هستی چو رفت گفت جاوید زی تو خانه خدا کایرمان برفت، رفیع الدین لنبانی، ، شخصی که بی رضا در خانه یا ملک کسی فرود آید، (برهان) (مؤید الفضلا) (جهانگیری)، آن بود که شخصی را بی رضا و رغبت او جایی برند یا کسی را بی رضای کسی در خانه خداوند فرود آرند، (صحاح الفرس)، ندامت و پشیمانی، (برهان) (هفت قلزم) (مؤیدالفضلا)، حسرت و ندامت، (غیاث اللغات)، عاریت، (برهان) (هفت قلزم) (غیاث اللغات)، کنایه از دنیا، (انجمن آرا) : همی بایدت رفتن آخر گرفتم که بس دیر مانی در این ایرمان، سلمان ساوجی
دهی است مرکز دهستان تیکلوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، دارای 450 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، توتون و حبوبات است و نام قدیم آن میرزا ایرانشاه بود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
در تاریخ جهانگشای جوینی نام قبیله ای ذکر شده است از ترکان: از لشکر سلطان اورانیان که هم از قبیل اعجمیان بودندی، (جهانگشای جوینی)، و اغلب لشکر او جماعتی ترکان بودند از خیل خویشان مادرش که ایشان را اورانیان خواندندی، (جهانگشای جوینی)
دهی از دهستان حاجیلو بخش کبودراهنگ شهرستان همدان. واقع در 21 هزارگزی باختری قصبۀ کبودرآهنگ و 5 هزارگزی باختر حصار. تپه، ماهور، سردسیر، دارای 220 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است و تابستان از حصار اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)