پیغمبر، نبی اللّٰه، رسول، پیغامبر، پیمبر، وخشور، نبی، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد
پِیغَمبَر، نَبیَ اللّٰه، رَسول، پِیغامبَر، پیَمبَر، وَخشور، نَبی، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد
کار پیماینده، اسم از پیمودن. کیله. (منتهی الارب). اندازه گیری. عمل پیمودن و اندازه کردن: ز هر مرز هر کس که دانا بدند به پیمایش اندر توانا بدند. فردوسی. میان دو صد چاهساری شگفت بپیمایش اندازه نتوان گرفت. فردوسی. مذارعه، به پیمایش بیع کردن. عذمذم، پیمایش تخمینی. (منتهی الارب) ، مساحت
کار پیماینده، اسم از پیمودن. کیله. (منتهی الارب). اندازه گیری. عمل پیمودن و اندازه کردن: ز هر مرز هر کس که دانا بدند به پیمایش اندر توانا بدند. فردوسی. میان دو صد چاهساری شگفت بپیمایش اندازه نتوان گرفت. فردوسی. مذارعه، به پیمایش بیع کردن. عذمذم، پیمایش تخمینی. (منتهی الارب) ، مساحت
دهی از دهستان نمشیر بخش بانۀ شهرستان سقز واقع در 30 هزارگزی شمال باختری بانه و 46 هزارگزی شمال خاور شوسۀ بانه بسردشت، کوهستانی، سردسیر، دارای 105 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و لبنیات و ارزن و محصولات جنگلی، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان نمشیر بخش بانۀ شهرستان سقز واقع در 30 هزارگزی شمال باختری بانه و 46 هزارگزی شمال خاور شوسۀ بانه بسردشت، کوهستانی، سردسیر، دارای 105 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و لبنیات و ارزن و محصولات جنگلی، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
پیغامبر. پیغمبر. پیمبر. وخشور. نبی. رسول. آنکه واسطۀ ابلاغ سخنی باشد از کسی بدیگری خواه بزبان و خواه بنامه. رجوع به پیغامبر و پیغمبر و پیمبر شود، قاصد. برید. پیک. پیک خبر رساننده. (شرفنامه) ، پیام آور. رجوع به پیام آور شود
پیغامبر. پیغمبر. پیمبر. وخشور. نبی. رسول. آنکه واسطۀ ابلاغ سخنی باشد از کسی بدیگری خواه بزبان و خواه بنامه. رجوع به پیغامبر و پیغمبر و پیمبر شود، قاصد. برید. پیک. پیک خبر رساننده. (شرفنامه) ، پیام آور. رجوع به پیام آور شود
جنسی خزندۀ افیدین پروتروگلیف از خانوادۀ ئیدروفی ایده. شامل مارهای دریائی زهردار که دم آنها از پهلو مسطح است و در اقیانوس هند و اقیانوس کبیر (نواحی حارّه) زیست میکنند جنسی از ماهیان اکانتوپتر از خانوادۀ سکومبریده در دریاهای اروپا و اقیانوس هند
جنسی خزندۀ افیدین پروتروگلیف از خانوادۀ ئیدروفی ایده. شامل مارهای دریائی زهردار که دم آنها از پهلو مسطح است و در اقیانوس هند و اقیانوس کبیر (نواحی حارّه) زیست میکنند جنسی از ماهیان اکانتوپتر از خانوادۀ سکومبریده در دریاهای اروپا و اقیانوس هند
که امید بسیار دارد. امیدوار: چو بیدار گشتم شدم پرامید از آن تاج رخشان و باز سپید. فردوسی. بپوشید پس جامۀ نو سپید نیایش کنان رفت و دل پرامید. فردوسی. هشیوار با جامهای سپید لبی پر زخنده دلی پرامید. فردوسی. بیامد پرامید دل پهلوان ز بهر پسر گوژ گشته نوان. فردوسی. چو لهراسب بنشست بر تخت عاج بسر برنهاد آن دل افروز تاج... چنین گفت کز داور داد پاک پرامید باشید و با ترس و باک. فردوسی. طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من گرچه سخن همی برد قصۀ من به هرطرف. حافظ
که امید بسیار دارد. امیدوار: چو بیدار گشتم شدم پرامید از آن تاج رخشان و باز سپید. فردوسی. بپوشید پس جامۀ نو سپید نیایش کنان رفت و دل پرامید. فردوسی. هشیوار با جامهای سپید لبی پر زخنده دلی پرامید. فردوسی. بیامد پرامید دل پهلوان ز بهر پسر گوژ گشته نوان. فردوسی. چو لهراسب بنشست بر تخت عاج بسر برنهاد آن دل افروز تاج... چنین گفت کز داور داد پاک پرامید باشید و با ترس و باک. فردوسی. طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من گرچه سخن همی برد قصۀ من به هرطرف. حافظ
نقبهایی در زیر زمین بوده است که مسیحیان برای نجات ازظلم و ستم و برای عبادت بدانجا پناه می بردند. و معروف ترین آن دیامیس رم است که در خارج از شهر و در عمق 7 تا 20 متری بود. (از الموسوعه العربیهالمیسره)
نقبهایی در زیر زمین بوده است که مسیحیان برای نجات ازظلم و ستم و برای عبادت بدانجا پناه می بردند. و معروف ترین آن دیامیس رم است که در خارج از شهر و در عمق 7 تا 20 متری بود. (از الموسوعه العربیهالمیسره)
جمع واژۀ میمون، به معنی مبارک و نیکبخت. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اشخاص مبارک و چیزهای مبارک واین جمع میمون است. (غیاث). و رجوع به میمون شود. - امام میامین، پیشوای نیک بختان و مبارک وجودان. و ناصرخسرو در بیت زیر آن را ظاهراً به عنوان لقبی برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام آورده است: فخرم بس آن که در ره دین حق بر مذهب امام میامینم. ناصرخسرو
جَمعِ واژۀ میمون، به معنی مبارک و نیکبخت. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اشخاص مبارک و چیزهای مبارک واین جمع میمون است. (غیاث). و رجوع به میمون شود. - امام میامین، پیشوای نیک بختان و مبارک وجودان. و ناصرخسرو در بیت زیر آن را ظاهراً به عنوان لقبی برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام آورده است: فخرم بس آن که در ره دین حق بر مذهب امام میامینم. ناصرخسرو
جمع واژۀ یمین. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بمجاز به معنی معشوق. (غیاث) (آنندراج) : در گوشۀ نه گردون تو دوش قنق بودی مه طوف همی کردت ای ایبک خرگاهی. مولوی. ، غلام و قاصد. (غیاث) (آنندراج) : گفت ای ایبک بیاور آن رسن تا بگویم من جواب بوالحسن. مولوی
جَمعِ واژۀ یمین. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بمجاز به معنی معشوق. (غیاث) (آنندراج) : در گوشۀ نه گردون تو دوش قنق بودی مه طوف همی کردت ای ایبک خرگاهی. مولوی. ، غلام و قاصد. (غیاث) (آنندراج) : گفت ای ایبک بیاور آن رسن تا بگویم من جواب بوالحسن. مولوی
آنکه واسطه ابلاغ (کتبی یا شفاهی) باشد رسول پیام آور، قاصد پیک برید، پیغمر پیغامبر وخشور نبی رسول: و درود بر پیامبر گزیده محمد مصطفی و بر اهل بیت و یاران وی. (دانشنامه. منطق 1)
آنکه واسطه ابلاغ (کتبی یا شفاهی) باشد رسول پیام آور، قاصد پیک برید، پیغمر پیغامبر وخشور نبی رسول: و درود بر پیامبر گزیده محمد مصطفی و بر اهل بیت و یاران وی. (دانشنامه. منطق 1)