ساقۀ زیرزمینی، مدور، خوراکی و لایه لایۀ گیاه پیاز به رنگ سفید، قرمز یا زرد، گیاه علفی این ساقه با برگ های نوک تیز و گل های سفید مایل به سبز، ساقۀ زیرزمینی و تغییرشکل یافتۀ گروهی از گیاهان تک لپه ای که با ورقه های نازک پوشیده شده است پیاز دشتی: گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ و گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد، پیاز موش، عنصل، اشقیل، اسقیل پیاز مغز تیره: قسمت مخروطی شکل و بالایی نخاع که در کنترل برخی اعمال غیر ارادی مانند ضربان قلب نقش دارد پیاز مو: در علم زیست شناسی قسمتی از مو در پوست سر که مو را تغذیه می کند و باعث رشد آن می شود پیاز موش: گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد عنصل: پیاز دشتی، گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد اشقیل: پیاز دشتی، گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد اسقیل: پیاز دشتی، گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد
ساقۀ زیرزمینی، مدور، خوراکی و لایه لایۀ گیاه پیاز به رنگ سفید، قرمز یا زرد، گیاه علفی این ساقه با برگ های نوک تیز و گل های سفید مایل به سبز، ساقۀ زیرزمینی و تغییرشکل یافتۀ گروهی از گیاهان تک لپه ای که با ورقه های نازک پوشیده شده است پیاز دشتی: گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ و گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد، پیاز موش، عنصل، اشقیل، اسقیل پیاز مغز تیره: قسمت مخروطی شکل و بالایی نخاع که در کنترل برخی اعمال غیر ارادی مانندِ ضربان قلب نقش دارد پیاز مو: در علم زیست شناسی قسمتی از مو در پوست سر که مو را تغذیه می کند و باعث رشد آن می شود پیاز موش: گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد عنصل: پیاز دشتی، گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد اشقیل: پیاز دشتی، گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد اسقیل: پیاز دشتی، گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد
آلت موسیقی به صورت صندوقی بزرگ و پایه دار، دارای یک ردیف شستی در جلو آنکه با نواختن هر شستی، چکشی به یک سیم کشیده شده برخورد می کند و به این طریق اصوات ایجاد می شود
آلت موسیقی به صورت صندوقی بزرگ و پایه دار، دارای یک ردیف شستی در جلو آنکه با نواختن هر شستی، چکشی به یک سیم کشیده شده برخورد می کند و به این طریق اصوات ایجاد می شود
سوخ، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، بصل، دوفص، بصله، (منتهی الارب)، عنبره القدر، (منتهی الارب)، گیاهی خوردنی که حصۀ داخل زمینی آن مدور یا شبیه به آن است بقدر تخم مرغ یا کوچکتر و یا بزرگتر و با شاخی سبز و باریک و میان کاواک و طعمی تند، رنگ ته پیاز سفید و زرد و سرخی خاص است و در آن چند طبقه روی هم هست، در قاموس کتاب مقدس آمده: نباتی است شبیه بزنبق که در مصر بسیارمیروید و پیاز مصری بواسطۀ بزرگی و نیکی طعم معروف است و بدین واسطه اسرائیلیان خوردن آن را بر من ّ و سلوی ترجیح میدادند، (قاموس کتاب مقدس) : دو دستم بسستی چو پوده پیاز دو پایم معطل دو دیده غرن، ابوالعباس عباسی، ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربه بر همه چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز، ابوالقاسم مهرانی، مردم بیهش جوید بدل مشک پیاز، قطران، صبر کن بر سخن سردش زیرا کان دیو نیست آگاه هنوز ای پسر از نرخ پیاز، ناصرخسرو، ای رای تو بر سپهر تدبیر صورتگر آفتاب تقدیر راز کرۀ پیاز مانند پیش دل تو برهنه چون سیر، (از سندبادنامه)، بمانی چون پیازی پوست بر پوست همی سوزی چومغزت نبود ای دوست، عطار (اسرارنامه)، چون پیازی تو جمله تو بر تو گر تو بی تو شوی ترا بخشد، عطار، هست این راه بی نهایت دور توی بر توی جمله مثل پیاز، عطار، سلب گرچه ده تو کند چون پیاز شود کوفته زیر گرزت چو سیر، کمال اسماعیل، دست ناپاک چون دراز کند بمثل گر سوی پیاز کند یک بیک جامه هاش بستاند همچوسیرش برهنه گرداند، کمال اسماعیل، تو ملاف از مشک کان بوی پیاز از دم تو میکند مکشوف راز، مولوی، ای دریغا گر بدی پیه و پیاز په پیازی کردمی گر نان بدی، مولوی، وقت ذکر غزو شمشیرش دراز وقت کر و فر تیغش چون پیاز، مولوی، آنکه چون پسته دیدمش همه مغز پوست بر پوست بود همچو پیاز، سعدی، پیاز آمد آن بی هنر جمله پوست که پنداشت چون پسته مغزی دروست، سعدی، چار ارکان مختلف در دیگ آش سرکه هست رو پیاز و مس چغندر، دنبه سیم و گوشت زر، بسحاق اطعمه، فریاد ز دست فلک شعبده باز شهزاده بذلت و گدازاده بناز نرگس زبرهنگی سر افکنده به پیش صد پیرهن حریر پوشیده پیاز، ؟ قزاح، پیاز و دیگر دیگ افزارفروش، (منتهی الارب)، بصل حرّیف، پیاز تندزبان گز، (از منتهی الارب)، - امثال: از سیر تا پیاز، بی استثناء، از سیر تا پیاز برای کسی گفتن، بتمامه شرح دادن، بن نگرفتن پیاز کسی، کونه نبستن آن، مجازاً به فایده و نتیجه نرسیدن کوششهای وی: پیاز نیکی من هیچگونه بن نگرفت بدین سزد که بکوبند سرچو سیر مرا، سوزنی، پیاز آدم هر جائی کونه نمی بندد، همیشه بخت یار نیست، پیاز برای کسی یا بریش کسی خرد نکردن، نظیر تره خرد نکردن، اعتنائی ننمودن، پیاز خوردن و صد تومان دادن، پیاز کسی کونه کردن،منفعت یافتن و ترقی کردن درمال، پیاز هم جزو میوه شد، حرام خوردن آنهم پیاز، کسی را ازنرخ پیاز خبر دادن، سزای کار زشت او را بدو دادن: چو سیر کوفته دارد سر ستم پیشه خبر دهد ستم اندیش را ز نرخ پیاز، سوزنی، نه سر پیازم نه ته پیاز، دخالتی در آن ندارم، هم پیاز را خورده هم چوب را، هم چوب میخورد هم پیاز و هم پول میدهد، یکی نان نداشت بخورد پیاز میخورد اشتهایش باز شود، - مثل پوست پیاز، بسیار ننک، سخت نازک، - مثل پیاز، پوست بر پوست، همه پوست، بی مغز، درون تهی، ، کونۀ هر نوع گیاه که به کونۀپیاز خوردنی ماند، چون سنبل و عنصل و نرگس و زعفران و غیره، کونۀ بعض گیاهان چون لاله و سنبل و نرگس و جز آن، بصله، حصۀ زیرزمینی هر گیاه شبیه به ته پیازخوردنی چون نرگس و زنبق و جز آن: پیاز گل، کونۀ بوتۀ آن، پیاز تیره مغز، بصل النخاع، پیاز مغز،
سوخ، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، بَصل، دوفص، بصله، (منتهی الارب)، عنبره القدر، (منتهی الارب)، گیاهی خوردنی که حصۀ داخل زمینی آن مدور یا شبیه به آن است بقدر تخم مرغ یا کوچکتر و یا بزرگتر و با شاخی سبز و باریک و میان کاواک و طعمی تند، رنگ ته پیاز سفید و زرد و سرخی خاص است و در آن چند طبقه روی هم هست، در قاموس کتاب مقدس آمده: نباتی است شبیه بزنبق که در مصر بسیارمیروید و پیاز مصری بواسطۀ بزرگی و نیکی طعم معروف است و بدین واسطه اسرائیلیان خوردن آن را بر من ّ و سلوی ترجیح میدادند، (قاموس کتاب مقدس) : دو دستم بسستی چو پوده پیاز دو پایم معطل دو دیده غرن، ابوالعباس عباسی، ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربه بر همه چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز، ابوالقاسم مهرانی، مردم بیهش جوید بدل مشک پیاز، قطران، صبر کن بر سخن سردش زیرا کان دیو نیست آگاه هنوز ای پسر از نرخ پیاز، ناصرخسرو، ای رای تو بر سپهر تدبیر صورتگر آفتاب تقدیر راز کرۀ پیاز مانند پیش دل تو برهنه چون سیر، (از سندبادنامه)، بمانی چون پیازی پوست بر پوست همی سوزی چومغزت نبود ای دوست، عطار (اسرارنامه)، چون پیازی تو جمله تو بر تو گر تو بی تو شوی ترا بخشد، عطار، هست این راه بی نهایت دور توی بر توی جمله مثل پیاز، عطار، سلب گرچه ده تو کند چون پیاز شود کوفته زیر گرزت چو سیر، کمال اسماعیل، دست ناپاک چون دراز کند بمثل گر سوی پیاز کند یک بیک جامه هاش بستاند همچوسیرش برهنه گرداند، کمال اسماعیل، تو ملاف از مشک کان بوی پیاز از دم تو میکند مکشوف راز، مولوی، ای دریغا گر بدی پیه و پیاز په پیازی کردمی گر نان بدی، مولوی، وقت ذکر غزو شمشیرش دراز وقت کر و فر تیغش چون پیاز، مولوی، آنکه چون پسته دیدمش همه مغز پوست بر پوست بود همچو پیاز، سعدی، پیاز آمد آن بی هنر جمله پوست که پنداشت چون پسته مغزی دروست، سعدی، چار ارکان مختلف در دیگ آش سرکه هست رو پیاز و مس چغندر، دنبه سیم و گوشت زر، بسحاق اطعمه، فریاد ز دست فلک شعبده باز شهزاده بذلت و گدازاده بناز نرگس زبرهنگی سر افکنده به پیش صد پیرهن حریر پوشیده پیاز، ؟ قزاح، پیاز و دیگر دیگ افزارفروش، (منتهی الارب)، بصل ُ حرّیف، پیاز تندزبان گز، (از منتهی الارب)، - امثال: از سیر تا پیاز، بی استثناء، از سیر تا پیاز برای کسی گفتن، بتمامه شرح دادن، بن نگرفتن پیاز کسی، کونه نبستن آن، مجازاً به فایده و نتیجه نرسیدن کوششهای وی: پیاز نیکی من هیچگونه بن نگرفت بدین سزد که بکوبند سرچو سیر مرا، سوزنی، پیاز آدم هر جائی کونه نمی بندد، همیشه بخت یار نیست، پیاز برای کسی یا بریش کسی خرد نکردن، نظیر تره خرد نکردن، اعتنائی ننمودن، پیاز خوردن و صد تومان دادن، پیاز کسی کونه کردن،منفعت یافتن و ترقی کردن درمال، پیاز هم جزو میوه شد، حرام خوردن آنهم پیاز، کسی را ازنرخ پیاز خبر دادن، سزای کار زشت او را بدو دادن: چو سیر کوفته دارد سر ستم پیشه خبر دهد ستم اندیش را ز نرخ پیاز، سوزنی، نه سر پیازم نه ته پیاز، دخالتی در آن ندارم، هم پیاز را خورده هم چوب را، هم چوب میخورد هم پیاز و هم پول میدهد، یکی نان نداشت بخورد پیاز میخورد اشتهایش باز شود، - مثل پوست پیاز، بسیار ننک، سخت نازک، - مثل پیاز، پوست بر پوست، همه پوست، بی مغز، درون تهی، ، کونۀ هر نوع گیاه که به کونۀپیاز خوردنی ماند، چون سنبل و عنصل و نرگس و زعفران و غیره، کونۀ بعض گیاهان چون لاله و سنبل و نرگس و جز آن، بصله، حصۀ زیرزمینی هر گیاه شبیه به ته پیازخوردنی چون نرگس و زنبق و جز آن: پیاز گل، کونۀ بوتۀ آن، پیاز تیره مغز، بصل النخاع، پیاز مغز،
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 19 هزارگزی باختر فریمان و 8 هزارگزی باختر شوسۀ عمومی مشهد بفریمان، دامنه، معتدل، دارای 8 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 19 هزارگزی باختر فریمان و 8 هزارگزی باختر شوسۀ عمومی مشهد بفریمان، دامنه، معتدل، دارای 8 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
منسوب به پیاز، آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ، برنگ پوست سرخ بعضی پیازها، پیازکی، چیزیکه رنگ پیاز داشته باشد چون لعل پیازی و اشک پیازی، (آنندراج)، - اشک پیازی، اشک خونین: تا چشم تو آراستۀ سرمۀ ناز است از دیدۀ عشاق دهد اشک پیازی، علی خراسانی، - پوست پیازی، سخت بی دوام و نازک، رجوع به پوست شود، - لعل پیازی، پیازکی، نوعی گوهر، نوعی لعل قیمتی، (برهان) : اشکم از شوق تو چون لعل پیازی وانگهی تو بطیبت مر مرا هر لحظه می کوبی چو سیر، رضی نیشابوری، دریای گندنارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش، خاقانی، ، نوعی از گرز و آن چنانست که چند گوی فولادی را بچند زنجیر کوتاه مضبوط کرده بدسته ای از چوب محکم نصب کنند و آن را بترکی چوکن گویند، (برهان)، پیازکی، جگر و شش گوسفند که با پیاز بسیار سرخ کنند و بخورند، (فرهنگ نظام)
منسوب به پیاز، آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ، برنگ پوست سرخ بعضی پیازها، پیازکی، چیزیکه رنگ پیاز داشته باشد چون لعل پیازی و اشک پیازی، (آنندراج)، - اشک پیازی، اشک خونین: تا چشم تو آراستۀ سرمۀ ناز است از دیدۀ عشاق دهد اشک پیازی، علی خراسانی، - پوست پیازی، سخت بی دوام و نازک، رجوع به پوست شود، - لعل پیازی، پیازکی، نوعی گوهر، نوعی لعل قیمتی، (برهان) : اشکم از شوق تو چون لعل پیازی وانگهی تو بطیبت مر مرا هر لحظه می کوبی چو سیر، رضی نیشابوری، دریای گندنارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش، خاقانی، ، نوعی از گرز و آن چنانست که چند گوی فولادی را بچند زنجیر کوتاه مضبوط کرده بدسته ای از چوب محکم نصب کنند و آن را بترکی چوکن گویند، (برهان)، پیازکی، جگر و شش گوسفند که با پیاز بسیار سرخ کنند و بخورند، (فرهنگ نظام)
نام رودخانه ای است در شمال یکی از دو جزیره ای که زلاند جدید را تشکیل میدهد. این نهر از میان دشتی مردابی برمی خیزد و پس از طی 110 هزارگز بخلیج هوآراکی میریزد. (قاموس الاعلام ترکی)
نام رودخانه ای است در شمال یکی از دو جزیره ای که زلاند جدید را تشکیل میدهد. این نهر از میان دشتی مردابی برمی خیزد و پس از طی 110 هزارگز بخلیج هوآراکی میریزد. (قاموس الاعلام ترکی)
گیاهی است خوردنی که حصه داخل زمین آن مدور یا شبیه به آن است بقدر تخم مرغ یا کوچکتر و یا بزرگتر و با شاخی سبز و باریک و با طعمی تند، رنگ ته پیاز سفید و زرد و سرخی خاص است و در آن چند طبقه رویهم است
گیاهی است خوردنی که حصه داخل زمین آن مدور یا شبیه به آن است بقدر تخم مرغ یا کوچکتر و یا بزرگتر و با شاخی سبز و باریک و با طعمی تند، رنگ ته پیاز سفید و زرد و سرخی خاص است و در آن چند طبقه رویهم است
پیاز کوچک پیاز خرد پیاز کوچک، پیاز مو بیخ مو اساس الشعر، نی بوریا، قسمی سبزی خوردنی کوهی، نوعی از گرز که سر آن را با زنجیر یا دوالی بر دسته نصب کنند پیازی
پیاز کوچک پیاز خرد پیاز کوچک، پیاز مو بیخ مو اساس الشعر، نی بوریا، قسمی سبزی خوردنی کوهی، نوعی از گرز که سر آن را با زنجیر یا دوالی بر دسته نصب کنند پیازی
منسوب به پیاز. آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ پیازکی. یا لعل پیازی. لعل پیازکی: دریا گند نارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش. (خاقانی)، نوعی از گرز پیازک، جگر و شش گوسفند که با پیاز سرخ کنند و خورند. یا پوست پیازی. ورقه نازک روی پیاز، سخت بی دوام و نازک
منسوب به پیاز. آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ پیازکی. یا لعل پیازی. لعل پیازکی: دریا گند نارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش. (خاقانی)، نوعی از گرز پیازک، جگر و شش گوسفند که با پیاز سرخ کنند و خورند. یا پوست پیازی. ورقه نازک روی پیاز، سخت بی دوام و نازک
گیاه علفی از تیره سوسنی ها با برگ های نوک تیز گل های سفید مایل به سبز یا گلی مایل به بنفش که غده متورم آن خوراکی است، دارای طعم و بوی تند و مرکب از لایه های نازک تو در توست پیاز کسی کونه کردن: کنایه از پیشرفت کردن، موفق شدن، ثابت و مستقر شدن پیاز کسی کونه کردن: کنایه از پیشرفت کردن، موفق شدن، ثابت و مستقر شدن
گیاه علفی از تیره سوسنی ها با برگ های نوک تیز گل های سفید مایل به سبز یا گلی مایل به بنفش که غده متورم آن خوراکی است، دارای طعم و بوی تند و مرکب از لایه های نازک تو در توست پیاز کسی کونه کردن: کنایه از پیشرفت کردن، موفق شدن، ثابت و مستقر شدن پیاز کسی کونه کردن: کنایه از پیشرفت کردن، موفق شدن، ثابت و مستقر شدن
پیانو در خواب نشان جاه طلبی و تفاخر بیننده خواب است به خصوص اگر پیانو کوک نباشد و صدایی ناخوشایند از آن شنیده شود. اگر کسی در خواب ببیند که پیانویی در خانه دارد، در صورتی که نواختن در کار پیانو نباشد، باید در آینده نزدیک از قبول و انجام کارهایی که در شان و قدرت او نیست خودداری کند چون با شکست مفتضحانه ای رو به رو می شود. اگر کسی در خواب ببیند که دیگری برای او پیانو می نوازد و پیانو صدایی خوش و گوشنواز ندارد گویای اینست که در آینده او را به دروغ می ستایند یا خبرهای دلخوش کننده و واهی به او می دهند. اگر نوازنده پیانو دیده نشود زنی به او خیانت می کند و دروغ می گوید و اگر دیده شود و مرد باشد با شخصی ریاکار و مزور و دروغگو رو به رو می گردد و چنانچه صدایی خوش از پیانو شنیده شود مدح و ستایش او را می گویند و او باور می کند و گول می خورد، بی آن که واقعا شایستگی آن ستایش را داشته باشد. اگر در خواب ببینیم که ما برای دیگران پیانو می نوازیم در حالی که اهل نواختن پیانو نباشیم دروغی بزرگ می گوییم که در آن می مانیم و سر زبان ها می افتیم و درباره ما حرف می زنند و بد می گویند. به هر حال پیانو در خواب سمبول جاه طلبی و مفاخره است. منوچهر مطیعی تهرانی ۱ـ دیدن پیانو در خواب، علامت روبرو شدن با موقعیتی نشاط آور است. ، ۲ـ شنیدن نوای خیال انگیز پیانو در خواب، علامت تندرستی و موفقیت است. ، ۳ـ شنیدن موسیقی ناهنجاری که به وسیله پیانو نواخته می شود، علامت آن است که زندگی فراز و نشیبهایی بسیار خواهد داشت که باید با آنها دست و پنجه نرم کنید. ، ۴ـ شنیدن موسیقی غمگین و حزن انگیزی که با پیانو نواخته می شود، نشانه شنیدن خبرهای اندوهبار است. ، ۵ـ اگر خواب ببینید پیانویی شکسته و خراب دارید، نشانه آن است که از کارهای خود رضایت خاطر نخواهید داشت و از شکست دوستان خود نیز رنج خواهید برد. ، ۶ـ دیدن پیانوی قدیمی در خواب، نشانه آن است که به پند و اندرزهای باارزش دیگران توجهی نخواهید کرد. ، ۷ـ اگر دختری خواب ببیند قطعه ای شاد با پیانو اجرا می کند، علامت آن است که دوستی که نسبت به او بی تفاوت است روزی شیفته او خواهد شد.
پیانو در خواب نشان جاه طلبی و تفاخر بیننده خواب است به خصوص اگر پیانو کوک نباشد و صدایی ناخوشایند از آن شنیده شود. اگر کسی در خواب ببیند که پیانویی در خانه دارد، در صورتی که نواختن در کار پیانو نباشد، باید در آینده نزدیک از قبول و انجام کارهایی که در شان و قدرت او نیست خودداری کند چون با شکست مفتضحانه ای رو به رو می شود. اگر کسی در خواب ببیند که دیگری برای او پیانو می نوازد و پیانو صدایی خوش و گوشنواز ندارد گویای اینست که در آینده او را به دروغ می ستایند یا خبرهای دلخوش کننده و واهی به او می دهند. اگر نوازنده پیانو دیده نشود زنی به او خیانت می کند و دروغ می گوید و اگر دیده شود و مرد باشد با شخصی ریاکار و مزور و دروغگو رو به رو می گردد و چنانچه صدایی خوش از پیانو شنیده شود مدح و ستایش او را می گویند و او باور می کند و گول می خورد، بی آن که واقعا شایستگی آن ستایش را داشته باشد. اگر در خواب ببینیم که ما برای دیگران پیانو می نوازیم در حالی که اهل نواختن پیانو نباشیم دروغی بزرگ می گوییم که در آن می مانیم و سر زبان ها می افتیم و درباره ما حرف می زنند و بد می گویند. به هر حال پیانو در خواب سمبول جاه طلبی و مفاخره است. منوچهر مطیعی تهرانی ۱ـ دیدن پیانو در خواب، علامت روبرو شدن با موقعیتی نشاط آور است. ، ۲ـ شنیدن نوای خیال انگیز پیانو در خواب، علامت تندرستی و موفقیت است. ، ۳ـ شنیدن موسیقی ناهنجاری که به وسیله پیانو نواخته می شود، علامت آن است که زندگی فراز و نشیبهایی بسیار خواهد داشت که باید با آنها دست و پنجه نرم کنید. ، ۴ـ شنیدن موسیقی غمگین و حزن انگیزی که با پیانو نواخته می شود، نشانه شنیدن خبرهای اندوهبار است. ، ۵ـ اگر خواب ببینید پیانویی شکسته و خراب دارید، نشانه آن است که از کارهای خود رضایت خاطر نخواهید داشت و از شکست دوستان خود نیز رنج خواهید برد. ، ۶ـ دیدن پیانوی قدیمی در خواب، نشانه آن است که به پند و اندرزهای باارزش دیگران توجهی نخواهید کرد. ، ۷ـ اگر دختری خواب ببیند قطعه ای شاد با پیانو اجرا می کند، علامت آن است که دوستی که نسبت به او بی تفاوت است روزی شیفته او خواهد شد.
پیاز در خواب خوردن بر سه وجه است. اول: مال حرام، دوم: غیبت و سخن زشت. سوم: پشیمانی در کارها. پیاز در خواب مال حرام است و سخن ناخوش و زشت، و اگر بیننده خواب مصلح و مستور است، به جهد خود را از خوردن حرام رفع کند. اگر بیننده خواب مصلح نباشد، دلیل که مال حرام جمع کند و پیوسته در وی سخنان زشت گویند، خاصه چون پیاز سرخ است. اگر پیاز پخته خورد، دلیل که سرانجام از حرام خوردن توبه کند و به خدای تعالی بازگردد.
پیاز در خواب خوردن بر سه وجه است. اول: مال حرام، دوم: غیبت و سخن زشت. سوم: پشیمانی در کارها. پیاز در خواب مال حرام است و سخن ناخوش و زشت، و اگر بیننده خواب مصلح و مستور است، به جهد خود را از خوردن حرام رفع کند. اگر بیننده خواب مصلح نباشد، دلیل که مال حرام جمع کند و پیوسته در وی سخنان زشت گویند، خاصه چون پیاز سرخ است. اگر پیاز پخته خورد، دلیل که سرانجام از حرام خوردن توبه کند و به خدای تعالی بازگردد.