جدول جو
جدول جو

معنی پژن - جستجوی لغت در جدول جو

پژن
(پَ ژَ)
زغن. غلیواژ. گوشت ربا
لغت نامه دهخدا
پژن
زغن گوشت ربا غلیواج
تصویری از پژن
تصویر پژن
فرهنگ لغت هوشیار
پژن
پرشکوه و پرهیبت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرن
تصویر پرن
(دخترانه)
پروین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پشن
تصویر پشن
(پسرانه)
پشنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پژند
تصویر پژند
(پسرانه)
نام گیاهی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بژن
تصویر بژن
(دخترانه)
قد و بالا (نگارش کردی: بهژن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پهن
تصویر پهن
پخش، عریض، پر پهنا، گسترده
پهن کردن: گستردن فرش بر روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وژن
تصویر وژن
کثافت، نجاست، جسامت و هنگفتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بژن
تصویر بژن
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لژن
تصویر لژن
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژم
تصویر پژم
پژ، زمین پست و بلند و ناهموار، گل کهنه و نرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاژن
تصویر پاژن
بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پازن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرن
تصویر پرن
پروین، برای مثال متفرق بنات نعش از هم / به هم اندر خزیده نجم پرن (مسعودسعد - ۳۳۳)، پرنیان
گذشته، پیشین، دیروز، روز گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژن
تصویر دژن
هر چیزی که طعمش تند و تیز باشد، تند و تیز، تندخو و خشمگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژند
تصویر پژند
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، کبستو، حنظله، پهی، ابوجهل، خربزۀ ابوجهل، فنگ، کبست، گبست، شرنگ، کرنج، هندوانۀ ابوجهل، علقم، پهنور
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود، هنجمک، هجند، مجّه، مچّه، بلغس، بلغست، یبست، ورغست، فرغست برای مثال نه هم قیمت لعل باشد بلور / نه هم رنگ گلنار باشد پژند (عسجدی - مجمع الفرس - پژند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهن
تصویر پهن
سرگین برخی چهارپایان گیاهخوار مانند گاو، اسب، الاغ و استر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پان
تصویر پان
تانبول، درختچه ای شبیه تاک با برگ های پهن سبز و معطر که برگ های آن را می جوند محرک اشتها است و در هند و مالزی و هندوچین می روید، تملول، تنبول
نوعی فلوت
فرهنگ فارسی عمید
(پَ ژَ)
در لغت نامۀ اسدی آمده است: برغست باشد و آن گیاهی بود که خربیشتر خورد و آنرا بتازی قنّابری خوانند و گلکی زرددارد. و صاحب مهذب الاسماء در معنی قنابری پجند آورده است و صاحب برهان گوید: برغست و آن گیاهی است خودروی و خوشبوی مانند اسفناج که داخل آش کنند و آنرا عرب قنّابری خوانند. بژند. موجه. (تحفۀ حکیم مؤمن). مچه. و رجوع به این لفظ شود، خیار. (لغت شاهنامۀ عبدالقادر) (لغت شاهنامۀ ولف) ، خیار صحرائی. قثاءالحمار. (فرهنگ نعمه الله). غملول. کملول. هجند. (فرهنگ رشیدی در لفظ پژند و هجند). و این سه کلمه اخیر بمعنی برغست است:
نه هم قیمت لعل باشد بلور
نه همرنگ گلنار باشد پژند.
عسجدی.
پیرزنی دید و چیزی در بغل گرفته، گفتا زالاچه داری ؟ گفت نکانک و پژند. (تاریخ سیستان ص 270). خصمان را بخواند و به دوازده هزار درم مرد را بازخرید. ازهر گفت من نکانک و پژند زال خورده ام عمرو سیم از خزینه بداد. (تاریخ سیستان ص 271). و چنان شد که عمرو را با همه لشکر به پژند مهمان کرد. (تاریخ سیستان ص 271). بیرون شد پیرزن سوی سبزه (یا ترّه) و آورد پژند چیده برتریان. (اسماعیل رشیدی از نسخه ای از لغت نامۀ اسدی) ، حنظل. (برهان قاطع) (جهانگیری) :
بوی خلقت به هر زمین که گذشت
نیشکر آورد بجای پژند.
(از فرهنگ نعمه الله).
و رجوع به هجند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پهن
تصویر پهن
سرگین اسب وخر واستر عریض، فراخ، وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
مقداری بپهنای یک آجر: یک پین باید این زمین راند، ریختگی و گلی که در فنات پیدا شود و مانع جریان و زهیدن آب گردد. یا پین پین برداشتن، تنقیه کاریزاز پین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکن
تصویر پکن
ارزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پون
تصویر پون
نمد زین
فرهنگ لغت هوشیار
گردنه گریوه کتل بش بند سر کوه، زمین پست و بلند. یا سر پژ گرفتن، (ظاهرا بصورت سخریه و استهزا) کار را بکمال رساندن باشد از خوب یا زشت مثل اینکه امروز گویند: (معرکه کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
گردنه گریوه کتل بش بند سر کوه، زمین پست و بلند. یا سر پژ گرفتن، (ظاهرا بصورت سخریه و استهزا) کار را بکمال رساندن باشد از خوب یا زشت مثل اینکه امروز گویند: (معرکه کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیبات آید و معنی اسم مفعول (آژده) دهد: تیر آژن تیرآژده شمع آژن شمع آژده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاژن
تصویر پاژن
پازن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژن
تصویر دژن
طعم تند و تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخن
تصویر پخن
بانگ آواز
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از برغست و آن گیاهی است خود روی و خوشبوی مانند اسفناج که داخل آش کنند قثاء الحمار خیارصحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی هم: پیشوندی که برسر برخی از واژگان می آید هندی تمبل از گیاهان تنبول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژند
تصویر پژند
((پَ ژَ))
گیاهی است خودرو و خوشبو مانند اسفناج که خام و پخته آن را می خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژند
تصویر پژند
گیاهی است خودرو و بیابانی با گل های ریز و سفید مانند اسفناج که در پختن بعضی از خوراک ها بکار می رود، برغست، ورغست، بلغست، بلغس، مچه، هنجمک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهن
تصویر پهن
عریض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لژن
تصویر لژن
لجن
فرهنگ واژه فارسی سره