پرده نشین، پوشیده، درپرده کنایه از زن، دختر پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، روزبان، آغاجی، حاجب، سادن، پردگین، ایشیک آقاسی
پرده نشین، پوشیده، درپرده کنایه از زن، دختر پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، روزبان، آغاجی، حاجِب، سادِن، پَردِگین، ایشیک آقاسی
حالت آنکه پژمرده باشد. افسردگی. ذبول، غمناکی: بکار اندرآی این چه پژمردگی است که پایان بیکاری افسردگی است. نظامی. پژمردگیست در پی هر تازگی که هست پیوسته روی تازه نباشد عروس را. (از تاریخ گیلان مرعشی)
حالت آنکه پژمرده باشد. افسردگی. ذبول، غمناکی: بکار اندرآی این چه پژمردگی است که پایان بیکاری افسردگی است. نظامی. پژمردگیست در پی هر تازگی که هست پیوسته روی تازه نباشد عروس را. (از تاریخ گیلان مرعشی)