جدول جو
جدول جو

معنی پچوک - جستجوی لغت در جدول جو

پچوک
کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پکوک
تصویر پکوک
پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کدین، خایسک، کوبن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوک
تصویر پیوک
نوعی کرم دراز و باریک که در زیر پوست انسان ایجاد می شود، کرم رشته
بیماری ناشی از آلودگی به کرم های نخی با انسداد مجاری لنفاوی که باعث تورم اندام ها می شود،، پاغر، فیلاریوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پچشک
تصویر پچشک
پشکل گوسفند، بز، شتر و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پچشک
تصویر پچشک
پزشک، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
پتک آهنگران باشد و بعربی مطراق خوانند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) ، تکیه گاه چوبین که بر کنار بام نصب کنند و آنرا بعربی محجر خوانند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری). طارمی. نردۀ چوبین که بر کنار بام و صفه و ایوان سازند تا کس نیفتد، عمارت عالی. (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(پَ ه)
ترجمه. نقل معنی از لغتی به لغتی دیگر. وستی. (برهان). و شاهدی برای این لفظ بدست نیست و مصنوع بنظر می آید
لغت نامه دهخدا
(پَ)
ترجمان. مترجم که سخن یا نامه از زبانی به زبانی دیگر نقل کند، بعضی گویند بمعنی ترجمه است. (برهان). شاهدی برای کلمه بدست نیامد و ظاهراً ساخته و مصنوع باشد
لغت نامه دهخدا
(پِ چِ)
پجشک. پزشک. طبیب: بطر... پچشک ستور. بیطار بالفتح مثله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پُ چُ)
سرگین گوسفند و بز و امثال آن. پشک. پشکل شتر. (برهان)
لغت نامه دهخدا
رشته، عرق مدینی، عرق مدنی، پیو، نارو
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ / لُو)
غرفه و مخارجه و تالاری که بر بالاخانه سازند. (برهان قاطع). تالاری باشد که بر بام سازند و نشست گاه چوبین که فراز بام بود و مخرجۀ عمارت بالاخانه که بعربی غرفه گویند... و پکوک نیزآمده که بجای لام کاف باشد. (سروری). مصحّف پکوک است. (آنندراج) ، تکیه گاه چوبین کنار بام که به تازی محجر خوانند. (سروری) ، پتک وچکش آهنگران که به عربی مطراق گویند. (برهان قاطع) (سروری از تحفه). رجوع به تکوک در برهان قاطع شود
لغت نامه دهخدا
(پِ)
کلاه گونه که از موی عاریه ساخته در مصر و ایران قدیم و اروپا بکار میبردند. پروک دو شو. کلاه موی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). کلاه گیس
لغت نامه دهخدا
ابراهیم افندی، یکی از کسان سردار لالامحمد پاشا. مورّخی ترک است. او بزمان سلطان مرادخان رابع میزیست و او راست تاریخ آل عثمان، در دو مجلد
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیوک
تصویر پیوک
پیو رشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلوک
تصویر پلوک
تکیه گاه چوبین کناربام محجر، پتک و چکش آهنگران مطراق
فرهنگ لغت هوشیار
پتک آهنگران مطراق، نرده چوبین که بر کنار بام و صفه ایوان سازند تا کسی نیفتد طارمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچشک
تصویر پچشک
طبیب پزشک. سرگین گوسفند و بز و امثال آن پشک پشکل پشکل شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچکو
تصویر پچکو
پنیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچوه
تصویر پچوه
ترجمه، نقل معنی از لغتی به لغتی دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچواک
تصویر پچواک
مترجم، ترجمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچشک
تصویر پچشک
((پُ چُ))
پشکل گوسفند و بز و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیوک
تصویر پیوک
پیو، رشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکوک
تصویر پکوک
((پَ))
پتک آهنگران، نرده جلو ایوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پچشک
تصویر پچشک
((پِ چِ))
طبیب، پزشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلوک
تصویر پلوک
((پَ وَ))
تکیه گاه چوبین کنار بام، محجر، پتک و چکش آهنگران، مطراق
فرهنگ فارسی معین
اخمو، درهم جمع شدن، مچاله گشتن، بدخوراک
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن آب، اصطلاحا به ادرار کردن کودکان گویند، سرپا شاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسب، چابک، سلامت کامل
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
برنج بریان شده
فرهنگ گویش مازندرانی
پلک زدن، به آوردن چیزی هم چون پلک چشم، محل اتصال مژه به.، مچاله، جمع شده، کز کرده، افسرده دل
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچک، بسیار کوچکاین واژه در مناطق مختلف مازندران به رغم
فرهنگ گویش مازندرانی
خرد، کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
قاصدک، بسیار نرم
فرهنگ گویش مازندرانی