- پچوه (پَ ه)
ترجمه. نقل معنی از لغتی به لغتی دیگر. وستی. (برهان). و شاهدی برای این لفظ بدست نیست و مصنوع بنظر می آید
معنی پچوه - جستجوی لغت در جدول جو
- پچوه
ترجمه، نقل معنی از لغتی به لغتی دیگر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پروین، چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که از تعداد بسیاری ستاره تشکیل شده ولی فقط شش ستارۀ آن با چشم دیده می شود که در یک جا به صورت خوشه ای جمع شده و با هم در فضا حرکت می کنند، ثریا
ابراهیم افندی، یکی از کسان سردار لالامحمد پاشا. مورّخی ترک است. او بزمان سلطان مرادخان رابع میزیست و او راست تاریخ آل عثمان، در دو مجلد
(وَ)
لغت نامه دهخدا
نام نهری در جهت شمالی قره طاغ و آن ابتدا بطرف شمال غربی رود و سپس بسوی شمال جریان یابد و در هرسک از طرف فوقانی فوجه برود خانه صاوه ریزد. (قاموس الاعلام ترکی)
نام قضائی متشکل از وادی نهر پیوه و آن سابقاً تابع سنجاق هرسک بوده. مساحت سطحش به 812 هزار گز بالغ گردد. (قاموس الاعلام ترکی)
نام قضائی متشکل از وادی نهر پیوه و آن سابقاً تابع سنجاق هرسک بوده. مساحت سطحش به 812 هزار گز بالغ گردد. (قاموس الاعلام ترکی)
(پِ وِ / پِ لُ وِ)
لغت نامه دهخدا
نیکلادو. کاردینال فرانسه، یکی از رؤسای لیگ (اتحاد کاتولیکها در فرانسه در اواخر مائۀ شانزدهم میلادی) مولد ژوی سوتل بسال 1518 میلادی و وفات در 1594
(پَرْ وَ / وِ)
لغت نامه دهخدا
هر چیزی که در تاخت و تاراج و جنگ و شبیخون از دشمن بدست آرند. هرچه در کارزار از دشمن گیرند. غنیمت فیی ٔ:
آن جگرگوشۀ یاقوت که از کان خیزد
در شبیخون سخا پروۀیغمای تو باد.
شرف الدین شفروه (از جهانگیری).
ظاهراً این کلمه در این شعر به این معنی محرف برده است، چادر. چادرشب، پروین و آن چند ستاره است در کوهان ثور. ثریا. پرن
آن جگرگوشۀ یاقوت که از کان خیزد
در شبیخون سخا پروۀیغمای تو باد.
شرف الدین شفروه (از جهانگیری).
ظاهراً این کلمه در این شعر به این معنی محرف برده است، چادر. چادرشب، پروین و آن چند ستاره است در کوهان ثور. ثریا. پرن
مرکز ایل پیران در ساوجبلاغ آذربایجان
صاحب ریاض الشعراء آنرا نام دهی از مضافات اصفهان دانسته و نام دیگر آن بقول مؤلف مذکور شقر است (؟). (تعلیقات لباب الالباب ج 1 ص 359)
در مورد نفرت بکار رود: پوه، شوهرهای امروزه همه عرق خور و هرز برای لای جرز خوبند
باز جست تجسس تفحص، پرسش باز خواست، در ترکیب بمعنی (پژوهنده) آید: دانش پژوه دین پژوه کین پژوه
((پِ))
فرهنگ فارسی معین
بازجستن، جست و جو کردن، مؤاخذه، بازخواست، در ترکیب با واژه های دیگر معنای پژوهنده می دهد مانند، دانش پژوه
گوسفند بسیار چاق
پوست خشک و سف غوزه ی پنبه
کوچک
پوسته ی جدا شده ی شالی در کارخانه ی شالیکوبی، پستان
ساق پا، مچ پا، یک طرف فک حیوانات
چرا، برای چه