- پچ
- میان تهی پوک پوچ
معنی پچ - جستجوی لغت در جدول جو
- پچ
- پوچ، میان تهی، بی مغز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کهین، کمترین، احقر، اصغر
پیچیدن
ترجمه، نقل معنی از لغتی به لغتی دیگر
گیاهی از تیره نعنائیان که در حدود 30 گونه از آن شناخته شده و در نواحی استوایی استرالیا و آسیا وجود دارند. از این گیاه اسانسی استخراج میکنند که شبیه کافور است و در هندوستان برای معطر کردن توتون مورد استفاده قرار میگیرد و همچنین از آن برای معطر کردن صابونها استفاده میکنند
کوفته شدن پهن گردیدن
مترجم، ترجمان
چگونگی و کیفیت پچل
پلید، کثیف
پنیرک
کارد چاقو
کارد چاقو
طبابت پزشکی طب
دامپزشک پزشک ستور: (بیطر کامیر... پچشک ستور) (منهی الارب) (بیطر کصیقل پچشک ستور) (منتهی الارب)
طبیب پزشک. سرگین گوسفند و بز و امثال آن پشک پشکل پشکل شتر
غلتیدن
سخنی را گویند که در السنه و افواه افند و همه کس بطریق سر گوشی و خفیفه بهم گویند سخن آهسته. پچ پچ کردن
کارد، چاقو
شطرنجی
میان تهی پوک پوچ
آهسته با کسی سخن گفتن، نجوی کردن (مردم ردیف ایستاده بودند ودر گوشی باهم پچ پچ میکردند)
نام آواز آنکه راز و نجوی کند، سخنی که آهسته گویند
زیر لب و آهسته با هم حرف زدن
پشکل گوسفند، بز، شتر و امثال آن ها
پزشک، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
صدا و آواز دو تن که آهسته با یکدیگر سخن گویند، سخن زیر لب و آهسته، پژپژ، آهنگ یا لفظی که شبان با آن بز را پیش خود بخواند و نوازش کند، برای مثال سخن شیرین از زفت نیاید بر / بز به پچ پچ بر، هرگز نشود فربه (رودکی - صحاح الفرس - پچ پچ)
پچ پچ کردن: زیر لب و آهسته با هم حرف زدن
پچ پچ کردن: زیر لب و آهسته با هم حرف زدن
کثیف، پلید، کسی که تن و لباس خود را همیشه چرک و کثیف نگاه دارد
بجکم، ایوان، صفه، بارگاه، خانۀ تابستانی که از همه طرف در و پنجره داشته باشد
سخنی که در افواه بیفتد و مردم آهسته و بیخ گوشی به یکدیگر بگویند، پچ پچ