ببتک. (مؤیدالفضلا). پاره ای از خوشۀ خرما و انگور. زنگله. چلازه. پاره ای از خوشۀ انگور و خرما که چند دانه مانند خوشۀ کوچک جمع آمده باشد و بزبان قزوینی ازخ گویند. (فرهنگ رشیدی). خوشۀ کوچک از خرما. (برهان)
ببتک. (مؤیدالفضلا). پاره ای از خوشۀ خرما و انگور. زنگله. چَلازه. پاره ای از خوشۀ انگور و خرما که چند دانه مانند خوشۀ کوچک جمع آمده باشد و بزبان قزوینی اَزخ گویند. (فرهنگ رشیدی). خوشۀ کوچک از خرما. (برهان)
وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کدین، خایسک، پکوک، کوبن، برای مثال بفرمود کآهنگران آورید / مس و روی و پتک گران آورید (فردوسی۴ - ۱۸۴۴)
وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کُدین، خایِسک، پَکوک، کوبَن، برای مِثال بفرمود کآهنگران آورید / مس و روی و پتک گران آورید (فردوسی۴ - ۱۸۴۴)
حرکت معلق زدن در آب یا روی زمین، پستک، جامۀ کوتاه و نیم تنۀ نمدی که سابقاً بعضی از سوارکاران و تفنگ داران می پوشیدند پشتک زدن: معلق وارو زدن در آب یا روی زمین
حرکت معلق زدن در آب یا روی زمین، پستک، جامۀ کوتاه و نیم تنۀ نمدی که سابقاً بعضی از سوارکاران و تفنگ داران می پوشیدند پشتک زدن: معلق وارو زدن در آب یا روی زمین
صاحب فرهنگ شعوری گوید بمعنی شبنم است و در بعض نسخه ها بمعنی پشگ گوسفند و بز آمده است و بیت ذیل شمس فخری را شاهد آورده است: شیر در بیشه اژدها در کوه بفکند از نهیب او پشتک
صاحب فرهنگ شعوری گوید بمعنی شبنم است و در بعض نسخه ها بمعنی پشگ گوسفند و بز آمده است و بیت ذیل شمس فخری را شاهد آورده است: شیر در بیشه اژدها در کوه بفکند از نهیب او پشتک
مصغّر پشت، پریدن بطوری که با پشت بر آب آیند. نوعی جستن شناوران به آب یا ورزشکاران بر زمین. نوعی از بازی است و آن چنان باشد که شخص کف دستهای خود را بر زانوها گذاشته خم شود تا دیگری از پشت او بجهد و بعضی گویند پشتک آن است که کف دستها را بر زمین گذارند و پاها را بر هوا کرده بدست راه روند. (برهان قاطع). اسکندر. (فرهنگ جهانگیری). کژدم. (فرهنگ جهانگیری). قسمی معلق، جامۀ کوتاهی را گویند که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم دارالمرز پوشند. (برهان قاطع). پشتی. (فرهنگ رشیدی). عجایبی. (فرهنگ رشیدی). کمری. کلاپشت: اگر جبۀ خاره را مستحقم ز تو بس کنم پشتکی زند نیجی. سوزنی (از جهانگیری). ، مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها برمیاید و پخته میشود و بسبب آن از رفتار بازمی مانند. (برهان قاطع). - پشتک وارو، قسمی معلق. قسمی جستن شناوران به آب یا کشتی گیران بر زمین. پریدن کسی که پشت به آب ایستاده معلق زند و بر آب آید
مصغَّر پشت، پریدن بطوری که با پشت بر آب آیند. نوعی جستن شناوران به آب یا ورزشکاران بر زمین. نوعی از بازی است و آن چنان باشد که شخص کف دستهای خود را بر زانوها گذاشته خم شود تا دیگری از پشت او بجهد و بعضی گویند پشتک آن است که کف دستها را بر زمین گذارند و پاها را بر هوا کرده بدست راه روند. (برهان قاطع). اسکندر. (فرهنگ جهانگیری). کژدم. (فرهنگ جهانگیری). قسمی معلق، جامۀ کوتاهی را گویند که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم دارالمرز پوشند. (برهان قاطع). پشتی. (فرهنگ رشیدی). عجایبی. (فرهنگ رشیدی). کمری. کلاپشت: اگر جبۀ خاره را مستحقم ز تو بس کنم پشتکی زند نیجی. سوزنی (از جهانگیری). ، مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها برمیاید و پخته میشود و بسبب آن از رفتار بازمی مانند. (برهان قاطع). - پشتک وارو، قسمی مُعلق. قسمی جستن شناوران به آب یا کشتی گیران بر زمین. پریدن کسی که پشت به آب ایستاده معلق زند و بر آب آید
پشت کوچک، نوعی پرش در آب یا زمین و آن چنان باشد که چند معلق در هوا زنند و سپس فرود آیند معلق، جامه کوتاهی که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم گیلان می پوشیدند پشتی کلاپشت کلا پشته کمری عجایبی، مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها بر میاید و بسبب آن از رفتار باز میمانند
پشت کوچک، نوعی پرش در آب یا زمین و آن چنان باشد که چند معلق در هوا زنند و سپس فرود آیند معلق، جامه کوتاهی که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم گیلان می پوشیدند پشتی کلاپشت کلا پشته کمری عجایبی، مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها بر میاید و بسبب آن از رفتار باز میمانند
نوار پهن که سربازان و چارپاران و بعضی مردم بساق پاپیچندمچ پیچ پاپیچ، کرکهای بسیار ریز و درهم تافته در روی بعضی از اندامهای گیاهی خصوصا برگ و گل و ساقه. چکش بزرگ فولادین که آهنگران بدان آهن و پولاد و مانند آن کوبند آهن کوب کوبن کوبیازه مرزبه گزینه پکوک
نوار پهن که سربازان و چارپاران و بعضی مردم بساق پاپیچندمچ پیچ پاپیچ، کرکهای بسیار ریز و درهم تافته در روی بعضی از اندامهای گیاهی خصوصا برگ و گل و ساقه. چکش بزرگ فولادین که آهنگران بدان آهن و پولاد و مانند آن کوبند آهن کوب کوبن کوبیازه مرزبه گزینه پکوک