- پوکه
- غلاف فلزی فشنگ که باروت و گلوله آن خالی شده باشد
معنی پوکه - جستجوی لغت در جدول جو
- پوکه
- غلاف فلزی فشنگ که باروت و گلولۀ آن خالی شده باشد، هر چیز پوک مثلاً زغال پوکه
- پوکه ((کِ))
- غلاف فشنگ بی سرب و باروت، فشنگ که ماده سوزنده ندارد، پوک، زغال پوک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فولدر
کلمه تمنی کاشکی کاش، کلمه استثنا مگر، امید
بدی، دشمکنی، خرما بن هندی
آوای بوف آوای جغد
ساق درخت تنه درخت
فرانسوی خور کوب خوراکیکه از کوفتن و پختن کدو یا مرجمک یا سیب زمینی فراهم می آید خوراکی است که با سیب زمینی آرد شده و کدوی نرم گشته یا لوبیا و عدس و اسفناج و دیگر حبوبات و سبزیها حل و کوبیده شده تهیه میگردد. یا پوره کدو. یک قطعه بزرگ کدو تنبل یا کدو مربایی را خرد کرده در استکان آب نمک دار یا قند دار مدت نیم ساعت بپزند. سپس آبش را گرفته از الک خارج کرده دو تخم مرغ زده شده و قدری کره و شیر بدان اضافه کنند و چند دقیقه روی آتش نگاهدارندظنگاه در آب سرد خنک کنند. یا پوره لوبیا و عدس. لوبیا یا عدس یا حبوبات دیگر را در آب می پزند تا نرم شود. آنگاه با کوشت کوب آنرا له کرده یا از الک خارج نموده با کمی آب گوشت مخلوط کنند. سپس ادویه زده روی آن کره گذارند و قدری پیاز یا خرده نان سرخ کرده و جعفری خرد کرده اطراف آن میریزند و سر سفره می برند
خالی، پوچ، میان تهی
رفتاری متوسط نه آهسته و نه تند
گیاهی خوشبو
غذا طعام
مطلق پرده که بر روی میزها پوشند و از درها آویزند، لفافه ای که نوشته های راجع به یک موضوع را در آن گذارند شمیز
هدهد شانه سر
بادبزن که از سقف آویزان کنند وبا برق یا بی آن بحرکت آید، بادبزن برقی
فرانسوی راهراهی همدرزه
فرانسوی تکان خوردن، بر خوردن، به هم خوردن تک از شوک سر نیزه زینه سر تیز، توان، نیش نیش کژدم، دفتین شانه جولاهگان، چنگال خوراک خوری، سیخک پای خروس، (با این آرش در فارسی به کار می رود) : برفره فرهت داب شکوه واحد شوک یکی خار. یا شوکه بیضا. باد آورد، کنگر خر
دو، برای مثال پایش از آن پویه درآمد ز دست / مهر دل و مهرۀ پایش شکست (نظامی۱ - ۸۲) ، رفتن، نه سریع نه کند
کهنه و پوسیده، چوب پوسیده
پوده کردن: تخمه کردن، فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم می شود
پوده کردن: تخمه کردن، فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم می شود
ویژگی کسی که دچار شوک شده
شوکه شدن: دچار شوک شدن
شوکه شدن: دچار شوک شدن
مخفّف واژۀ بود که، بوک
خار، هر یک از زائده های نوک تیزی که در شاخه های بعضی درختان و گیاهان می روید، تیغ، هر چیز شبیه تیغ گیاه
آرد گندم یا جو، آرد بریان کرده، پنبه ای که پنبه دانه را از آن جدا کرده باشند
پرده، هر چیزی که چیزی را بپوشاند، لفافه که نوشته های راجع به یک موضوع را در آن بگذارند، شمیز
نوعی بازی و قمار با ورق شبیه بازی آس
سوله، ساختمانی با محوطۀ باز بسیار بزرگ که بیشتر به عنوان انبار، کارگاه یا سالن ورزش از آن استفاده می شود
نوعی پارچۀ نخی ضخیم نقشه دار با راه راه برجسته
ناوچۀ آهنی که سیم و زر گداخته را در آن می ریزند تا شمش شود
پور، پسر، فرزند نرینه، برای مثال خرد پورۀ آدم چه خبر دارد از این دم / که من از جملۀ عالم به دوصد پرده نهانم (مولوی۲ - ۵۸۷) ، در علم زیست شناسی بچۀ ملخ، تخم ملخ
نوعی خوراک که با آرد نخود، باقلا یا سیب زمینی رنده کرده یا لوبیا و عدس له کرده درست می شود
نوعی خوراک که با آرد نخود، باقلا یا سیب زمینی رنده کرده یا لوبیا و عدس له کرده درست می شود
جغد برادر رضاعی
دهش، بوسه