جدول جو
جدول جو

معنی پوپؤک - جستجوی لغت در جدول جو

پوپؤک
(پُ ءَ)
هدهد:
پوپؤک پیکی نامه زده اندر سر خویش
نامه گه باز کند گه شکند در شکنا.
منوچهری.
پوپؤک پیک بریدیست که در ابر (دند)
چون بریدانه مرقع بتن اندر فکند
راست چون پیکان نامه بسر اندر بزند
نامه گه باز کند گه بهم اندر شکند
بدو منقار زمین چون بنشیند بکند
گوئی از سهم کند نامه نهان بر سر راه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاپوک
تصویر پاپوک
(دخترانه)
نعنای دشتی با گل آذینی مانند سنبل در بخش خراسان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوپک
تصویر پوپک
(دخترانه)
پرنده ای که تاجی از پر بر سر دارد، هدهد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوپو
تصویر پوپو
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، پوپؤک، بوبک، کوکله، مرغ سلیمان، بوبه، بوبویه، پوپ، شانه به سر، بدبدک، پوپک، پوپش، شانه سر، شانه سرک، بوبو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوپوک
تصویر پوپوک
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانه سر، شانه به سر، پوپ، مرغ سلیمان، پوپش، بوبک، کوکله، بدبدک، بوبو، پوپک، بوبویه، پوپو، بوبه، شانه سرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوپک
تصویر پوپک
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، پوپ، پوپو، کوکله، شانه سرک، بدبدک، بوبه، بوبک، پوپش، پوپؤک، شانه سر، بوبویه، شانه به سر، بوبو، مرغ سلیمانبرای مثال پوپک دیدم به حوالی سرخس / بانگک بر برده به ابر اندرا (رودکی - ۴۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
(پوپَ)
مرغی است خوش خطوخال که کاکلی بر سر دارد. هد هد. ودر مفردات طب آمده است در دویم گرم و خشک، و مهراپختۀ آن با شبت جهت درد گرده و مثانه مجرب و زهرۀ اوبرای بیاض چشم نافع است. بوبو. هدهد. (منتهی الارب). پوبش. (زمخشری) (لغت نامۀ اسدی). ابوالرّبیع. پوپه . مرغ سلیمان. شانه سر. شانه سرک. پوپو. بودبود. و این نامها بیشتر حکایت صوت این مرغ است:
پوپک دیدم بحوالی سرخس
بانگک بربرده به ابر اندرا
چادرکی دیدم رنگین بر او
رنگ بسی گونه بر آن چادرا.
رودکی.
الا تا بازگویند از سلیمان
که با بلقیس وصلش داد پوپک.
هندوشاه.
، دختر بکر. دوشیزه. (برهان) ، پوپ خرد. کاکل خرد بعض طیور
لغت نامه دهخدا
(پُ کُ)
نام یکی از سیاحان انگلیسی، وی بسال 1704 میلادی در سوتامپتون تولد یافت و در سال 1765 میلادی درگذشت. وی در مشرق زمین بسیاحت پرداخت، مصر، سوریه، جزیره العرب، و آناطولی را بدید و سیاحت نامه ای در سه جلد بنگاشت. (قاموس الاعلام ترکی)
یکی از مستشرقین انگلیسی متولد بسال 1604 میلادی و متوفی بسال 1690 میلادی وی مدرس زبان عرب در آکسفورد بود و تاریخ ابوالفرج و بعض دیگر از آثار عربیه را بانگلیسی ترجمه و نقل کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
پسر پوکوک مستشرق انگلیسی مذکور در مادۀ قبل. وی بزبان عرب آشنائی داشت و در معیت پدرش تاریخ مصر عبداللطیف و پاره ای از کتب دیگر عربی را به انگلیسی نقل و ترجمه کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
هدهد، (اسدی) (دهار)، ابوالربیع، مرغ سلیمان، پوپه، پوپک، پوپش، (برهان)، پوبش، (زمخشری)، شانه سر، شانه سرک، شانه بسر، بودبود:
خلاف نیست که شاه پرندگان باز است
اگر چه تاج وطن بر چکاد پوپو کرد،
اثیر اخسیکتی،
وصال بلبل با گل هنوز نابوده
بخیره شور برآورده شانه سر، پوپو،
،
حکایت صوت هدهد، آواز هدهد را نیز گفته اند، چنانکه آواز فاخته را کوکو خوانند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوپو
تصویر پوپو
هدهد شانه سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوپک
تصویر پوپک
هدهد شانه سر، دختر بکر دوشیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوپوک
تصویر پوپوک
هدهد شانه سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوپو
تصویر پوپو
هدهد، شانه سر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوپک
تصویر پوپک
((پَ))
هدهد، شانه سر، دوشیزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوپک
تصویر پوپک
باکره، هد هد
فرهنگ واژه فارسی سره
شانه بسر، هدهد، بکر، دوشیزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شاخه های درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
برنج بریان شده
فرهنگ گویش مازندرانی