- پولک (دخترانه)
- دایره هایی کوچک و نازک به رنگهای مختلف که برای تزیین لباس به کار می رود، فلس ماهی که روی بدن ماهی را پوشانده است
معنی پولک - جستجوی لغت در جدول جو
- پولک
- پول خرد، پوستهای ریز روی بدن ماهی
- پولک
- پول خرد، در علم زیست شناسی هر یک از واحدهای شاخی، استخوانی یا غشایی نازکی که روی بدن برخی مهره داران مانند ماهی ها را می پوشاند، فلس، دایره های نازک فلزی به رنگ زرد یا سرخ یا سفید که برای زیبایی به لباس های زنانه و چیزهای دیگر می دوزند
پل کوچک
- پولک
- پول خرد، دایره های کوچک فلزی به رنگ های مختلف که زنان به جامه های خود بدوزند، فلس ماهی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرانسوی نام گونه ای پایکوبی بو همی پا گشت رقصی که از بوهم فرانسه و ممالک غربی رفته، آهنگی موسیقی که با آن پولکا رقصند و آن دو ضربی است
نوعی رقص لهستانی پرتحرک، در موسیقی آهنگی که برای این نوع رقص نواخته می شود
پول دوست، رشوه گیر، رشوه خوار
نوعی آب نبات شبیه پولک
پول دوست، آن که رشوه پذیرد
باکره، هد هد
پای افزار از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند پای افزار کفش چارق شم بالیک، پاپیچ پاتابه لفافه
چوب بزرگ در بازی) الک و دولک (مقابل الک
مرغ پر ریخته زرک چابک، پر ریخته (مرغ)
فرانسوی گرده
مغز، گوشت
گربه
هدهد شانه سر، دختر بکر دوشیزه
تکیه گاه چوبین کناربام محجر، پتک و چکش آهنگران مطراق
پیل خرد بچه پیل
زیرک، چابک، مرغ پرریخته
تولک رفتن: ریختن پر پرنده تا پرهای تازه به جای آن بروید
تولک رفتن: ریختن پر پرنده تا پرهای تازه به جای آن بروید
اسب تندرو، سیس، بوز، بالاد، جواد، بادرفتار، چهارگامه، سابح، گام زن، براق، ره انجام، چارگامه
بادریسۀ دوک
بادریسۀ دوک
آبلۀ دست و پا، تاول، بیماری آبله
مویز، انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، کشمش، سکج، سیج، زبیب
مویز، انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، کشمش، سکج، سیج، زبیب
قلّک، ظرفی با سوراخ تنگ که در آن پول پس انداز می کنند، غوله
گربه، پستانداری کوچک، گوشت خوار و بسیار چالاک، با پوزۀ کوتاه، سبیل های دراز، موهای نرم و چنگال های تیز که جانوران کوچک مانند موش، گنجشک و ماهی را شکار می کند و غالباً شب ها به شکار و دزدی می پردازد. چشم هایش در تاریکی می درخشد و مردمک آن در تاریکی گرد و در روشنایی روز شبیه خط عمودی باریکی می شود
کوزه ای که تمغاچیان و مردم مشاهد متبرکه که دارند تازر و سیمی که از مردم بگیرند در آن ریزند، کوزه ای سفالین یا صندوقچه ای که کودکان پول خود را در آن ذخیره کنند
کدویی که زنان پنبه رشتنی را در آن نهند
آبله دست وپا، هلاکت گردکان بازی کودکان
((شَ))
فرهنگ فارسی معین
فرآورده ای از الیاف نرم و جذب کننده رطوبت با یک روکش نگه دارنده برای جذب ادرار و مدفوع کودک شیرخوار و پیشگیری از آلوده شده زیرجامه