جدول جو
جدول جو

معنی پولاتی - جستجوی لغت در جدول جو

پولاتی
یکی از مالیسیاها یعنی نواحی کوهستانی اشکودره می باشد که در شمال شرقی اشکودره و در شمال غربی رود درین روبروی ناحیۀ دکاکین واقع شده و رود خانه شاله که آب نهر شوشی را اخذ می کند نیز از وسط این ناحیه جاری می شود و به گودالی می ریزد، اراضی این قطعه کوهستانی و سنگلاخ است لذا محصولات کلی ندارد، اهالی آن مرکب از لاتن و مسلمند مانند مالیسورهای دیگر در تحت ادارۀ بیرقدار خود می زیند، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پولادتن
تصویر پولادتن
آنکه تن سخت و اندام قوی دارد، برای مثال همه خیل کابل شدند انجمن / بر آن کشته پیلان پولادتن (اسدی - ۲۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشالی
تصویر پوشالی
هر چیز سست، سبک و بی دوام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادین
تصویر پولادین
آنچه از پولاد ساخته شود، به رنگ پولاد، کنایه از هر چیز سخت و محکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولانی
تصویر پولانی
آش آرد، آش بلغور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاتین
تصویر پلاتین
عنصر فلزی نقره ای رنگ و قابل تورق و مفتول شدن که در صنایع شیمیایی و الکتریکی و جواهرسازی و شکسته بندی و دندان پزشکی کاربرد دارد، طلای سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولتیک
تصویر پولتیک
سیاست، شیوۀ عمل و برنامه ریزی برای ادارۀ یک نهاد، سازمان یا اداره، به کار بردن تدبیر و مکر برای پیش بردن کاری و رسیده به نتیجه ای، کلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالانی
تصویر پالانی
اسبی که پالان بر پشت او بگذارند، اسب بارکش
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به پولاب، حسی باشد یعنی آنچه بحس و نظر درآید، (برهان)، و رجوع به پولاب شود
لغت نامه دهخدا
فولادی، فولادین، منسوب به پولاد، از پولاد:
مجرمان را تن پولادی فرسوده شدی
گر تو اندر خور هر جرم دهی بادافراه،
فرخی
لغت نامه دهخدا
کندرونده، (تتمۀ برهان)، اسب بارگیر و بارکش، (تتمۀ برهان)، ظاهراً این کلمه مصحف پالانی باشد
لغت نامه دهخدا
نوعی از آش آرد، (برهان)، طعامی است، (شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
شهرستانی شارسانی منسوب به ولایت: اهل شهرستان (بجز پایتخت)، یا لهجه ولایتی. لهجه ای که مردم شهرستانها بدان تکلم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به مولا (مولی)، قسمی از بهترین اقسام برنج که در گیلان بعمل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلاتی
تصویر محلاتی
منسوب به محلات از مردم محلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولایی
تصویر لولایی
منسوب به لولا، لولاگر، لولافروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
منسوب به فولاد ساخته از فولاد فولادین پولادی: بنای فولادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دیر، دراز دور و دراز رخته دراز طویل، دیر. ممتد، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولادی
تصویر پولادی
منسوب به پولادین ساخته از پولاد فولادی فولادین: (مجرمانرا تن پولادی فرسوده شدی گر تو اندر خور هر جرم دهی باد افراء) (فرخی)، برنگ پولاد فولادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولانی
تصویر پولانی
آش بلغور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکلاتی
تصویر شکلاتی
خرمکی از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی اسپین زر سپید زر از تو پال ها طلای سفید (طلا) فلزی سفید رنگ که مانند طلا است
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پوشال. ساخته از پوشال، ضعیف ناتوان. یا دولت (مملکت) پوشالی. دولتی (مملکتی) کوچک و ضعیف که میان دو یا چند دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان آنها نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولادین
تصویر پولادین
منسوب به پولادین ساخته از پولاد فولادی فولادین: (مجرمانرا تن پولادی فرسوده شدی گر تو اندر خور هر جرم دهی باد افراء) (فرخی)، برنگ پولاد فولادی. منسوب به پولاد، فولادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاری
تصویر پالاری
ستون بزرگ شه تیر
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که اصیل نباشد اسب کندرو که لایق پالان باشد اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشالی
تصویر پوشالی
ساخته از پوشال، سست، ناتوان، بی دوام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکلاتی
تصویر شکلاتی
تهیه شده با شکلات، به رنگ قهوه ای روشن مانند رنگ شکلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پولادین
تصویر پولادین
ساخته شده از پولاد، بسیار محکم، نیرومند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلواتی
تصویر صلواتی
ویژگی چیزی که برای دریافت آن می توان صلوات فرستاد، رایگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاتین
تصویر پلاتین
((پِ))
طلای سفید
فرهنگ فارسی معین
((پِ))
جریمه ای که بر اثر خطای بازیکن به نفع حریف به او تعلق می گیرد و نوع آن در بازی های مختلف فرق دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالانی
تصویر پالانی
اسبی که مخصوص بار و بنه بردن است، نه برای سواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دراز
فرهنگ واژه فارسی سره
بومی، ولایتی، اهل ولایت
فرهنگ گویش مازندرانی