جدول جو
جدول جو

معنی پولابی - جستجوی لغت در جدول جو

پولابی
منسوب به پولاب، حسی باشد یعنی آنچه بحس و نظر درآید، (برهان)، و رجوع به پولاب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوشالی
تصویر پوشالی
هر چیز سست، سبک و بی دوام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولانی
تصویر پولانی
آش آرد، آش بلغور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقلابی
تصویر سقلابی
از مردم سقلاب، اسلاو، سقالبه، صقالبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالانی
تصویر پالانی
اسبی که پالان بر پشت او بگذارند، اسب بارکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرتابی
تصویر پرتابی
پرتاب شده، برای مثال به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی / هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست (حافظ - ۵۶)، سریع، جمع پرتابیان، تیرانداز، کمان دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادین
تصویر پولادین
آنچه از پولاد ساخته شود، به رنگ پولاد، کنایه از هر چیز سخت و محکم
فرهنگ فارسی عمید
بمعنی حس باشد، (برهان قاطع)، و ظاهراً پولاب و پولابی هر دو مجعول باشد
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستانهای هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد در جنوب خاوری شاه آباد و 4 هزارگزی باختر هرسم، دشت و سردسیر با 400 تن سکنه، آب آن از سراب هرسم و محصول آنجا غلات و حبوبات و چغندرقندو توتون و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو است و تابستان از طریق چشمه سنگی و پلنگ گرد اتومبیل میتوان برد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به زولاب، رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج در 15هزارگزی باختر دژ شاهپور و 3هزارگزی مرز ایران و عراق با 100 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
منسوب و متعلق به دولاب، (ناظم الاطباء)، دوار، گردان، گرد گرد،
- چنبر دولابی، آسمان:
نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی
گشته از گردش این چنبر دولابی،
منوچهری،
- حرکت دولابی، چرخیدن چنانکه دولاب یعنی چرخ چاه،
- سپهر دولابی، آسمان:
بس بگردید و بس بخواهد گشت
بر سر ما سپهر دولابی،
سعدی،
- فلک دولابی، چرخ دولابی، آسمان،
، دولاب باز، مرد مفرط در معامله به ادای وجه، (از آنندراج)
منسوب به دولاب که از دیه های ری است، (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
یکی از مالیسیاها یعنی نواحی کوهستانی اشکودره می باشد که در شمال شرقی اشکودره و در شمال غربی رود درین روبروی ناحیۀ دکاکین واقع شده و رود خانه شاله که آب نهر شوشی را اخذ می کند نیز از وسط این ناحیه جاری می شود و به گودالی می ریزد، اراضی این قطعه کوهستانی و سنگلاخ است لذا محصولات کلی ندارد، اهالی آن مرکب از لاتن و مسلمند مانند مالیسورهای دیگر در تحت ادارۀ بیرقدار خود می زیند، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
فولادی، فولادین، منسوب به پولاد، از پولاد:
مجرمان را تن پولادی فرسوده شدی
گر تو اندر خور هر جرم دهی بادافراه،
فرخی
لغت نامه دهخدا
نوعی از آش آرد، (برهان)، طعامی است، (شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سقلابی
تصویر سقلابی
منسوب به سقلاب از قوم سقلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولایی
تصویر لولایی
منسوب به لولا، لولاگر، لولافروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
منسوب به فولاد ساخته از فولاد فولادین پولادی: بنای فولادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دیر، دراز دور و دراز رخته دراز طویل، دیر. ممتد، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به مولا (مولی)، قسمی از بهترین اقسام برنج که در گیلان بعمل آید
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به صقلاب اهل صقلاب صقلبی، جمع صقلبه. یا موی صقلابی. موی بور. با روی صقلابی. سفید و سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایابی
تصویر پایابی
صفت مکانی که چندان گود نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پوشال. ساخته از پوشال، ضعیف ناتوان. یا دولت (مملکت) پوشالی. دولتی (مملکتی) کوچک و ضعیف که میان دو یا چند دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان آنها نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولادین
تصویر پولادین
منسوب به پولادین ساخته از پولاد فولادی فولادین: (مجرمانرا تن پولادی فرسوده شدی گر تو اندر خور هر جرم دهی باد افراء) (فرخی)، برنگ پولاد فولادی. منسوب به پولاد، فولادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولداری
تصویر پولداری
توانگری ثروتمندی
فرهنگ لغت هوشیار
پرتاب شده گشاد داده شده رها شده، تیری که آنرا نیک دور توان انداخت. یا تیر پرتابی، سلاح که بسوی دشمن از انسان و حیوان پرتاب کنند چون زوبین و مطراق و جز آن، تیرانداز، جمع پرتابیان، غیر مقرب غیر معتمد مقابل استوار (معتمد)، جمع پرتابیان: (گروهی که پرتابیان ساختشان چپ انداز شد بر چپ حالت و چگونگی پرتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولانی
تصویر پولانی
آش بلغور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاری
تصویر پالاری
ستون بزرگ شه تیر
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که اصیل نباشد اسب کندرو که لایق پالان باشد اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتابی
تصویر پاتابی
تو سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولادی
تصویر پولادی
منسوب به پولادین ساخته از پولاد فولادی فولادین: (مجرمانرا تن پولادی فرسوده شدی گر تو اندر خور هر جرم دهی باد افراء) (فرخی)، برنگ پولاد فولادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالانی
تصویر پالانی
اسبی که مخصوص بار و بنه بردن است، نه برای سواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرتابی
تصویر پرتابی
((پَ))
پرتاب شده، تیری که آن را نتوان بسیار دور انداخت، کماندار، تیرانداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دراز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نویابی
تصویر نویابی
کشف، ابتداع
فرهنگ واژه فارسی سره