- پوشیده
- جامه ببر کرده ملبس شده، مستورمحجوب، پنهاننهفته، مخفیانه بطور خفا، پوشانیدننهان کرده، مشکل مبهم، خلعت، دام صیاد، دخترزنپردگی مستوره، مسقفظسمانه دار. -11 آهسته یواش. یا پوشیده بودن، -1 جامه در برداشتن، مستور بود مقابل برهنه بودن، آشکارا نبودن مخفی بودن
معنی پوشیده - جستجوی لغت در جدول جو
- پوشیده
- نهفته، پنهان،
برای مثال درد دل پوشیده بهتر تا جگر پرخون شود / به که با دشمن نمایی حال زار خویش را ، درپرده، دربر شده(سعدی۲ - ۳۱۲)
پوشیده داشتن: پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن
- پوشیده ((دِ))
- جامه به بر کرده، مستور، محجوب، پنهان، نهفته
- پوشیده
- Matted
- پوشیده
- запутанный
- پوشیده
- verfilzt
- پوشیده
- заплутаний
- پوشیده
- splątany
- پوشیده
- emaranhado
- پوشیده
- aggrovigliato
- پوشیده
- enmarañado
- پوشیده
- emmêlé
- پوشیده
- verward
- پوشیده
- พันกัน
- پوشیده
- مبتلٍ
- پوشیده
- उलझा हुआ
- پوشیده
- karışmış
- پوشیده
- kuchanganyika
- پوشیده
- الجھاہوا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زنی که چادر بر سر داشته باشد، خانه و راهرو سقف دار، جایی که دارای سقف باشد
ناملبس جامه ببرنکرده، نامستور نامحجوب، نامخفی آشکار، نامبهم ظسان مقابل پوشیده
پهن شده کوفته شده پراکنده
مفعول
اکتسا
اسم پاشیدن، پراگنده متفرق بر افشانده منثور، ریخته ریخته شده فرو ریخته
شیر بیرون کشیده (پستان زن گاو و گوسفند و غیره)
بجوش آمده غلیان یافته، حرارت یافته، فوران کرده، سر برآورده (کشت)