جدول جو
جدول جو

معنی پوشه - جستجوی لغت در جدول جو

پوشه
فولدر
تصویری از پوشه
تصویر پوشه
فرهنگ واژه فارسی سره
پوشه
مطلق پرده که بر روی میزها پوشند و از درها آویزند، لفافه ای که نوشته های راجع به یک موضوع را در آن گذارند شمیز
فرهنگ لغت هوشیار
پوشه
پرده، هر چیزی که چیزی را بپوشاند، لفافه که نوشته های راجع به یک موضوع را در آن بگذارند، شمیز
تصویری از پوشه
تصویر پوشه
فرهنگ فارسی عمید
پوشه
((ش ِ))
پرده، هر چیزی که چیزی را بپوشاند، ورق نسبتاً بزرگ و تا شده ای از جنس مقوا یا پلاستیک که نوشته ها و اسناد مربوط به یک موضوع را در آن نگه داری می کنند
تصویری از پوشه
تصویر پوشه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وپوشه
تصویر وپوشه
چادر، مقنعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشه
تصویر خوشه
(دخترانه)
تعدادی دانه میوه یا گل که به محوری متصل باشند، دسته ای از ستارگآنکه به نظر می رسد خواص مشترکی دارند، نام ششمین صورت فلکی که به شکل دوشیزه ای که خوشه گندم به دست است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پونه
تصویر پونه
(دخترانه)
گیاهی معطر از خانواده نعناع که در کنار جویها می روید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوپه
تصویر پوپه
(دخترانه)
پوپک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشه
تصویر نوشه
(دخترانه)
انوشه، جاوید، زنده، شاد، خوشحال، خرم، گوارا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر بهرام بهرامیان و خواهرنرسی پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوشه
تصویر خوشه
اپی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گوشه
تصویر گوشه
زاویه، جانبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشه
تصویر پیشه
حرفه، شغل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
حجاب، جلد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توشه
تصویر توشه
اسباب سفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
پوششی که برای در معرض دید قرار نگرفتن بخشی از صحنه یا دیده شدن بخش خاصی از صحنه در دوربینهای غیر دیجیتالی تعبیه می شود، مانند نمای نقطه نظر بازیگری که با دوربین به جایی نگاه می کند. این تمهیدات اکنون دردوربینهای دیجیتالی تعبیه شده است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
اجتماع گلها و یا میوه ها که بواسطه محوری که قائم بهمه آنهاست نگاهداشته شده اند مانند خوشه انگور و خرما و گندم و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشه
تصویر توشه
خوراک اندک، زاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوژه
تصویر پوژه
ساق درخت تنه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی خور کوب خوراکیکه از کوفتن و پختن کدو یا مرجمک یا سیب زمینی فراهم می آید خوراکی است که با سیب زمینی آرد شده و کدوی نرم گشته یا لوبیا و عدس و اسفناج و دیگر حبوبات و سبزیها حل و کوبیده شده تهیه میگردد. یا پوره کدو. یک قطعه بزرگ کدو تنبل یا کدو مربایی را خرد کرده در استکان آب نمک دار یا قند دار مدت نیم ساعت بپزند. سپس آبش را گرفته از الک خارج کرده دو تخم مرغ زده شده و قدری کره و شیر بدان اضافه کنند و چند دقیقه روی آتش نگاهدارندظنگاه در آب سرد خنک کنند. یا پوره لوبیا و عدس. لوبیا یا عدس یا حبوبات دیگر را در آب می پزند تا نرم شود. آنگاه با کوشت کوب آنرا له کرده یا از الک خارج نموده با کمی آب گوشت مخلوط کنند. سپس ادویه زده روی آن کره گذارند و قدری پیاز یا خرده نان سرخ کرده و جعفری خرد کرده اطراف آن میریزند و سر سفره می برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوده
تصویر پوده
خالی، پوچ، میان تهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویه
تصویر پویه
رفتاری متوسط نه آهسته و نه تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پونه
تصویر پونه
گیاهی خوشبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوکه
تصویر پوکه
غلاف فلزی فشنگ که باروت و گلوله آن خالی شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوفه
تصویر پوفه
غذا طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشی
تصویر پوشی
پارچه ای که از آن عمامه و شال کمر میساختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشنه
تصویر پوشنه
روی چیزی سر پوش گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشک
تصویر پوشک
گربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
حجاب، عمل پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دستمال ظریفی که بعضی در جیب کوچک سمت چپ بالای کت قرار دهند جیب کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوپه
تصویر پوپه
هدهد شانه سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشه
تصویر پیشه
حرفه، کسب، هنر، صنع، صنعت
فرهنگ لغت هوشیار
طلا یا نقره که آنرا گدازند و در ناوچه ریزند شمش شفشه، هرچیز شبیه بشمش، لوح چیز طولانی و کوتاه (مانند لوح مزار محراب مسجد تخته حمام)، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ بندد و آویزان شود، ریزه هر چیز، پشته بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویه
تصویر پویه
دو، برای مثال پایش از آن پویه درآمد ز دست / مهر دل و مهرۀ پایش شکست (نظامی۱ - ۸۲)، رفتن، نه سریع نه کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشنه
تصویر پوشنه
سرپوش که روی چیزی بگذارند، هر چیزی که با آن روی چیزی را بپوشانند، هر چیز پوشیدنی، پوشنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوده
تصویر پوده
کهنه و پوسیده، چوب پوسیده
پوده کردن: تخمه کردن، فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم می شود
فرهنگ فارسی عمید