جدول جو
جدول جو

معنی پوش - جستجوی لغت در جدول جو

پوش
پوشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پوشاننده مثلاً جرم پوش، خطاپوش،
پسوند متصل به واژه به معنای پوشنده مثلاً آهن پوش، سبزپوش، سفیدپوش، سیاه پوش،
پوشش، پوشاک، جامه، چادر بزرگ، خرگاه، سراپرده، پرده، زره، جوشن
درختی با برگ های شبیه برگ حنا و تخم های زرد رنگ شبیه شاهدانه که برگ آن مصرف دارویی دارد
پوش کردن: پنهان کردن، ذخیره نهادن
تصویری از پوش
تصویر پوش
فرهنگ فارسی عمید
پوش
جامه، لباس:
تا چند کنی پوش ز پوشی کسان
از جامۀ عاریت نشاید برخورد،
نظام قاری (دیوان البسه ص 123)،
در دو بیت ذیل از فردوسی و اسدی پوش نیز بمعنی جامه و پوشش و لباس آمده است:
ز پیشی و بیشی ندارند هوش
خورش نان کشکین و پشمینه پوش،
فردوسی،
سرند از کران دید دیوی بجوش
بزیر اژدهائی، پلنگینه پوش،
اسدی (گرشاسبنامه)،
رجوع به پوش کردن شود، چادر، خیمه، خرگاه، سراپرده: پوش سلطنتی، چادر سلطنتی،
در کلمات مرکب ذیل گاه بمعنی پوشنده و گاه بمعنی پوشیده آمده است: آهن پوش، ازرق پوش، بالاپوش، برپوش، پاپوش، پرده پوش، پرنیان پوش، (عماد)، پشمینه پوش، پلنگینه پوش، پولادپوش، تخته پوش، تن پوش، تیرپوش، حصیرپوش، جرم پوش، خرقه پوش، خزپوش، خس پوش، خطاپوش، (حافظ)، خفتان پوش، خوش پوش، دراعه پوش، درع پوش، دلق پوش، رازپوش (ستار)، روپوش، روی پوش، زبرپوش، زره پوش، زردپوش، زیرپوش، زین پوش، ژنده پوش، ساغری پوش، سایه پوش (ظله)، سبزپوش، سرپوش، سرّپوش، سرخ پوش، سفال پوش، سفیدپوش، سنجاب پوش، سیاه پوش، سینه پوش، سیه پوش (فردوسی)، شالی پوش، شب پوش، شیک پوش، طاقچه پوش، عیب پوش، قباپوش، قوری پوش، کالی پوش، کجاوه پوش، کفل پوش (در اسپ)، کفن پوش، کهنه پوش، لاله پوش (فردوسی)، لعل پوش، مجمعه پوش، مجموعه پوش، مخمل پوش، نی پوش، یال پوش
لغت نامه دهخدا
پوش
پوش دربندی، شیافی است متخلخل و سبک که از کوفتۀ برگ درختی کنند و این درخت برگش ببرگ حنا ماند و تخمش مدور و از شاهدانه کوچکتر و مایل بزردی باشد و از دربند و ارمنیه آرند وطبیعت آن سرد است در دوم و خشک در آخر درجۀ اول و آن رادع و ملین و مبرد بود و طلاء آن جهت اورام حاد وتحلیل و منع ازدیاد آن و اوجاع حارّه و نقرس و رمد و صداع نافع است، و رازی گوید: چون آن را با آب عنب الثعلب سوده و بر نقرس طلا کنند منفعتی عظیم دارد و بدلش شیاف مامیثا و حضض و عنب الثعلب و بزرالهندباست و آن را بوش و بوش دربندی با باء موحده نیز نامند
لغت نامه دهخدا
پوش
جامه، لباس
تصویری از پوش
تصویر پوش
فرهنگ لغت هوشیار
پوش
جامه، پوشش، خیمه، چادر، زره، جوشن، در ترکیب با بعضی واژه ها معنای فاعلی می دهد مانند، زره پوش، در ترکیب با بعضی واژه ها معنای مفعولی می دهد مانند، گالی پوش
تصویری از پوش
تصویر پوش
فرهنگ فارسی معین
پوش
آنولپ
تصویری از پوش
تصویر پوش
فرهنگ واژه فارسی سره
پوش
آدم ترسناک، هیولا، پهن اسب و استر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوشش
تصویر پوشش
پوششی که برای در معرض دید قرار نگرفتن بخشی از صحنه یا دیده شدن بخش خاصی از صحنه در دوربینهای غیر دیجیتالی تعبیه می شود، مانند نمای نقطه نظر بازیگری که با دوربین به جایی نگاه می کند. این تمهیدات اکنون دردوربینهای دیجیتالی تعبیه شده است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
دستمال ظریف کوچکی که برای تزئین در سمت چپ در جیب بالای کت می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
پوشاندن چیزی، هر چیز که روی چیز دیگر را بپوشاند، پوشاک، لباس، چادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
حجاب، عمل پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دستمال ظریفی که بعضی در جیب کوچک سمت چپ بالای کت قرار دهند جیب کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشت
تصویر پوشت
((پُ ش ِ))
دستمال ظریفی که بعضی در جیب کوچک سمت چپ بالای کت قرار دهند، جیب کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
((ش ِ))
پوشیدن، جامه، لباس، پرده، حجاب، سقف خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
حجاب، جلد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
Disguise, Encasement, Encompassment, Envelopment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
déguisement, revêtement, enveloppement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
การปลอมตัว , การปกปิด , การห่อหุ้ม , การห่อ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
uigizaji, kifuniko, kufunika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
kılık değiştirme, kaplama, kuşatma, sarmalama
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
변장 , 덮개 , 포위 , 포장
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
変装 , 被覆 , 包囲 , 包装
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
הסוואה , כיסוי , עטיפה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
भेष , आवरण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
penyamaran, pelapisan, pembalutan, pembungkusan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
Verkleidung, Abdeckung, Umhüllung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
vermomming, bekleding, omsluiting, omhulling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
disfraz, recubrimiento, envolvimiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
travestimento, rivestimento, avvolgimento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
disfarce, revestimento, envolvimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
伪装 , 覆盖 , 包围 , 包装
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
przebranie, pokrycie, otoczenie, opakowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
маскування , покриття , охоплення , обгортання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
маскировка , покрытие , охват , обертка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
ছদ্মবেশ , আবরণ , মোড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی