جدول جو
جدول جو

معنی پوسا - جستجوی لغت در جدول جو

پوسا
نوعی ماهی غیرخوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پونا
تصویر پونا
(دخترانه)
در گویش سمنان پونه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پویا
تصویر پویا
(پسرانه)
جستجو، جویا، سرشار از زندگی، آنکه دارای حرکت و پیشروی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پولا
تصویر پولا
(پسرانه)
فولاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توسا
تصویر توسا
(دخترانه)
توسکا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می روید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوسا
تصویر سوسا
(دخترانه)
مرکب از سو (روشنایی، نور) + سا (پسوند شباهت و همانندی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوست
تصویر پوست
جلد، غلاف، قشر، در علم زیست شناسی آنچه روی تنه و شاخۀ درخت و گیاه و میوه را می پوشاند مثلاً پوست درخت، پوست میوه
در علم زیست شناسی آنچه روی عضلات بدن انسان و جانوران را پوشانده و اعمال آن عبارت است از احساس حرارت، برودت، درد و لمس مثلاً پوست بدن،
پوست انداختن: پوست از تن به در کردن، بدل کردن پوست مثلاً پوست انداختن مار، کنایه از کار بسیار سخت انجام دادن و از خستگی به ستوه آمدن
پوزش افکندن: پوست از تن به در کردن، بدل کردن پوست، پوست انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویا
تصویر پویا
پوینده، رونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسا
تصویر پرسا
پرسیدن، پرسش کردن، سؤال کردن، جویا شدن از حال کسی، خبر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روسا
تصویر روسا
رئیس ها، سرورها، سردارها، پیشواها، مهتر قوم، جمع واژۀ رئیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توسا
تصویر توسا
توسکا، درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسه
فرهنگ فارسی عمید
صفت بیان حالت از پوساندن، پوسنده
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی از دهستان دیرندگان بخش خاش شهرستان زاهدان، واقع در 70 هزارگزی جنوب خاش و 19 هزارگزی خاور شوسۀ ایرانشهر به خاش، دارای 30 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سپسوا. نوعی از آش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوست
تصویر پوست
غشائی که برروی تن آدمی ودیگر حیوانات گسترده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسان
تصویر پوسان
پوسنده، در حال پوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویا
تصویر پویا
رونده، دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسوا
تصویر پسوا
پیرو تابع مقابل پیشوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسا
تصویر توسا
توسکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روسا
تصویر روسا
بزرگان، مهتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسا
تصویر پرسا
جویا پرسا پرسنده متفحص خبر گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسوا
تصویر پسوا
((پَ))
پیرو، تابع، مقابل پیشوا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسا
تصویر پرسا
((پُ))
جویا، پرسنده، پرسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوسه
تصویر پوسه
((س ِ یا سَ))
ریسمانی که به وقت رشتن بر دوک پیچند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوسه
تصویر پوسه
پوستکی بسیار نازک جدا شده از چیزی، ورقه، صحیفه، پشیزه، قطعات سفید و نازکی که هنگام شانه کردن موی سر زمانی که چرک باشد فرو ریزد، شوره، تو، تا، لا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوست
تصویر پوست
بیرونی ترین بخش بدن جانوران، پوشش بیرونی ساقه، پوشش تخم جانور و دانه گیاه، کسی کنده شدن متحمل عذاب شدید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پویا
تصویر پویا
روان، دوان، پویان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوست
تصویر پوست
جلد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پویا
تصویر پویا
فعال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پویا
تصویر پویا
Dynamic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پویا
تصویر پویا
динамичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پویا
تصویر پویا
dynamisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پویا
تصویر پویا
динамічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پویا
تصویر پویا
dynamiczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پویا
تصویر پویا
动态的
دیکشنری فارسی به چینی