جدول جو
جدول جو

معنی پورنمه - جستجوی لغت در جدول جو

پورنمه
(نِ مَ)
استقبال (از اصطلاحات شمس و حرکات آن) در تداول هندیان. (ماللهند بیرونی ص 176 و 290 و 295)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یورتمه
تصویر یورتمه
نوعی راه رفتن اسب که سوار را تکان بدهد، چهارنعل، خبب، تقریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
ویژگی کسی یا چیزی که غذا می خورد، کنایه از نان خور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرورنده
تصویر پرورنده
تربیت کننده، پرورش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آورنده
تصویر آورنده
کسی که چیزی با خود بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
به شتاب روندهبرای مثال رونده ببالد ندارد جز این نیرویی / نپوید چو پویندگان هر سویی (فردوسی - ۱/۶)
جستجو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسرعمه
تصویر پسرعمه
عمه زادۀ مذکر، پسرخواهر پدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشنده
تصویر پوشنده
کسی که جامه بر تن کند، آنکه چیزی را بپوشاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرونده
تصویر پرونده
نوشته ها و سندهای راجع به یک موضوع که در یک پوشه جمع شده باشد، دوسیه، کیسه ای که پیشه وران ابزار کار خود را در آن می گذارند، پارچه ای که قماش یا چیز دیگر در آن بپیچند، رزمه، بستۀ قماش
فرهنگ فارسی عمید
نام یکی از رایان هند بروزگار شیرشاه پادشاه هند. رجوع بتاریخ شاهی تألیف احمد یادگار ص 191 و 216 تا 220 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گورنده
تصویر گورنده
آشفته و درهم شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترنمه
تصویر مترنمه
مونث مترنم جمع مترنمات
فرهنگ لغت هوشیار
استخرتالاب: چند خوری آب ز نورنجه چند ک دست نه و زور بسر پنجه چند ک (فیضی. جها. رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بر سر کتابتها نویسند که بشرق مطالعه فلان برسد عنوان: چوزان نامه ورنامه بر خواندند سخنهای نغزش بر افشاندند. (رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از رفتار اسب، چهار نعل رفتن اسب رفتاربه شتاب، نوعی راه رفتن اسب که آن را یرغه نیز گویند. یا یورتمه رفتن، اسب را بشتاب بنوع یورتمه بردن، ترکی لکه، رهوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شورنده
تصویر شورنده
تعمید دهنده، شوینده، شست و شو دهنده، شورش کننده، انقلاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سورتمه
تصویر سورتمه
وسیله نقلیه بدون چرخ که بوسیله اسب یا غیره بر روی برف کشیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشنجه
تصویر پوشنجه
صفت) منسوب به پوشنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسنده
تصویر پوسنده
آنکه بپوسد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزی بر تن خود یا دیگری کندظنکه پوشد، آنکه مستور دارد پنهان کننده کتمان کننده. یا بسیار پوشنده ستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورنده
تصویر آورنده
آنکه آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورنما
تصویر دورنما
منظره، منظره ای که از آنجا یا آن محل یا آن چیز که از دور بینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذورحمه
تصویر ذورحمه
صاحب بخشایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورامه
تصویر اورامه
اورامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورنگه
تصویر خورنگه
کاخ با شکوه کوشک با جلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
آنکه خورد آکل
فرهنگ لغت هوشیار
پرورش دهنده پروراننده پروردگار تربیت کننده مربی معلم مودب، جمع پرورندگان
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که قماش یا چیز دیگر در آن پیچند، یا نوشته ها و اسناد را، جمع آوری و هر کدام را به یک موضوع داخل پوشه گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژرنده
تصویر پژرنده
اسم پژردن، آنکه پرستاری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پورمند
تصویر پورمند
صاحب پسر، صاحب فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
رونده، دونده: (چو پوینده نزدیک دستان رسید بگفت آنچه دانست و دید و شنید) (فردوسی)، جستجو کننده، جانور متحرک: (دهم همه جانوران پوینده را بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرونده
تصویر پرونده
((پَ وَ دِ))
بسته قماش، پارچه ای که قماش را بدان پیچند، اسناد و نوشته های مربوط به یک موضوع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرورنده
تصویر پرورنده
مربی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یورتمه
تصویر یورتمه
چارگامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
آکل
فرهنگ واژه فارسی سره