جدول جو
جدول جو

معنی پوتالا - جستجوی لغت در جدول جو

پوتالا
نام بزرگترین معبد بت پرستان تابع دین بودا در نزدیکی شهر لهاسا از سرزمین تبت و آن تحت ادارۀ بزرگترین رئیس روحانی بودائیان دالای لاما میباشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوتانا
تصویر اوتانا
(پسرانه)
دارای اندام زیبا، نام یکی از یاران داریوش یکم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوچال
تصویر پوچال
پوشال، گیاه خشک، تراشۀ چوب، ساقه های نازک نی و جگن و گیاه های دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشال
تصویر پوشال
گیاه خشک، تراشۀ چوب، ساقه های نازک نی و جگن و گیاه های دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشالی
تصویر پوشالی
هر چیز سست، سبک و بی دوام
فرهنگ فارسی عمید
ایالتی از پنجاب در شمال غربی هندوستان دارای 1600000 تن سکنه، پایتخت آن نیز بهمین نام مشهور است
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دوچند ومضاعف. (غیاث). دوبرابر و با لفظ رفتن و شدن و کردن و کشیدن و گشتن مستعمل است. (آنندراج) :
یک طرف جام شراب و یک طرف روی نگار
ظرف ما کیف دوبالا برنتابد بیش از این.
باقرکاشی (از آنندراج).
بر بلبل از فراق گل و گلستان چه رفت
بر من ز هجر دوست دوبالای آن رود.
طالب آملی (از آنندراج).
- دوبالا شدن، دوبرابر شدن. (از آنندراج) :
آرزوها در کهن سالی دوبالا می شود
نعل حرص پیر از قد دوتا در آتش است.
صائب (از آنندراج).
- دوبالا کردن، دوبرابر کردن. (آنندراج). مضاعف نمودن:
می کند گلشن دوبالا نشأت بیتابیم
نالۀ بلبل زند مضراب بی قانون مرا.
ملا جامی بیخود (از آنندراج).
- دوبالا گشتن (یا گردیدن) ، دوبرابر شدن. (از آنندراج). دوبالا شدن:
سنگ اطفال به دیوانگی ما افزود
خندۀ کبک ز کهسار دوبالا گردد.
صائب (ازآنندراج).
- ناز دوبالا کردن، ناز دوبرابر کردن. (از آنندراج). ناز و کرشمۀ بسیار نمودن:
می کند ناز دوبالا بعد از این بر قمریان
دست اگر بر دوش سرو آن سروقامت می کند.
صائب (از آنندراج).
، به اندازۀ ارتفاع یا بلندی دوقامت:
می رسد از پی تسخیر دلم پادشهی
شه مژگان سپهی شوخ دوبالانگهی.
باقر کاشی (از آنندراج).
، زیاده. زیادتر، بی نهایت و بی حد. (ناظم الاطباء) ، خمیده. (از یادداشت مؤلف). دوتا. دوتو. دولا. دوبالا - دوبالا - دوبالا رفتن طفل، دولادولا رفتن او
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان روضه چای است که در بخش حومه شهرستان ارومیه واقع است و 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دوک، (ازاشتینگاس)، دوک و مغزل، (ناظم الاطباء)، کشتارگاه، (از اشتینگاس)، قصابخانه، (ناظم الاطباء)،
فرمانروای قلعه، (از اشتینگاس)، کوتوال و حاکم قلعه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ تی)
پادشاه اوستروگوثها ی ایتالیا در 541- 552 میلادی است که بدست نارسس ژنرال ژوستنین مغلوب و مقتول گردید. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
دهی از دهستان قلعۀ نو است که در بخش کلات شهرستان قوچان واقع است و 575 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
شهری در مکزیک، واقع در 122هزارگزی جنوب شرقی مکزیکو و 111000 تن سکنه، مدرسه متوسطه و مدرسه رهبانان و کلیساهای متعدد، کارخانه های بزرگ چینی سازی و تعداد بسیار از مؤسسه های حرف و صنایع و تجارت رایج دارد. شهر مزبور در 1863م. بدست فرانسویان تسخیر شد
لغت نامه دهخدا
پوشالی: دولت پوچالی، دولت پوشالی
لغت نامه دهخدا
ژاک، لو فرانس. مارکی دو، شاعر فرانسه. مولد منتوبان. (1784- 1709 میلادی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به پوشال، از پوشال، ضعیف و ناتوان: دولت یا مملکت پوشالی، دولت یا مملکتی کوچک و ضعیف که میان دو دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان دو دولت قوی نباشد
لغت نامه دهخدا
(پُ)
نام ایالتی از ایالات روسیه محدود به ایالات چرنیکوف، کورسک، خارکف، یکاترنیوسلاو، و کیف. مساحت آن 49895 هزارگز مربع و اراضی آن عبارت است از جلگه های حاصلخیز پهناور و چراگاههای زیبا. و در این سرزمین اسب های بسیار بعمل می آورند. (قاموس الاعلام ترکی ذیل پولتاوه)
نام شهری در اوکرانی در مغرب خارکف و 1400هزارگزی جنوب شرقی لنین گراد. دارای نودودو هزار تن سکنه. شارل دوازدهم پادشاه سوئد بسال 1709م. در این محل از پطر کبیر شکست یافت. رجوع به پطر کبیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوچال
تصویر پوچال
آنچه از دم رنده نجار پیدا آید و مانند آن پوشال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موتال
تصویر موتال
لرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتال
تصویر کوتال
مغولی کتل بنگرید به کتل اسب سواری
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پوشال. ساخته از پوشال، ضعیف ناتوان. یا دولت (مملکت) پوشالی. دولتی (مملکتی) کوچک و ضعیف که میان دو یا چند دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان آنها نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتال
تصویر پاتال
پیر ناتوان: از این پیر و پاتالها کاری ساخته نیست
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پوشال. ساخته از پوشال، ضعیف ناتوان. یا دولت (مملکت) پوشالی. دولتی (مملکتی) کوچک و ضعیف که میان دو یا چند دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان آنها نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
چیزهای سبک ومیان تهی وهیچکاره چون تراشه ورندیده چوب و خرده نجاری والیاف و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشال
تصویر پوشال
تراشه چوب، ساقه نازک بعضی گیاهان مانند، برنج، نی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پفتال
تصویر پفتال
((پَ))
پیر، سالخورده، خوردنی و مشروبات گوناگون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاتال
تصویر پاتال
پیر، ناتوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوچال
تصویر پوچال
تراشه چوب، پوشال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشالی
تصویر پوشالی
ساخته از پوشال، سست، ناتوان، بی دوام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از و الا
تصویر و الا
وگرنه
فرهنگ واژه فارسی سره
خواب آلود
فرهنگ گویش مازندرانی
تب خال
فرهنگ گویش مازندرانی
سوتک
فرهنگ گویش مازندرانی
خرده و تکه ی چوب که از بریدن چوب درختان در نجاری پدید آید
فرهنگ گویش مازندرانی
راه پشتی، راهی که در پشت آبادی است، راه قدیمی مالروی لنگا
فرهنگ گویش مازندرانی
پاتاوه، ساق بند
فرهنگ گویش مازندرانی