- پهنی
- عرض، پهنا
معنی پهنی - جستجوی لغت در جدول جو
- پهنی
- وسعت، گشادگی، عرض، پهنا، مقابل درازی، طول
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عرصه، عرش، وسعت
آلتی چوبین و پنجه مانند که بدان خرمن باد دهند، سینی چوبی برای پاک کردن و افشاندن غله چچ پتنی
آب: (نه در آن معده ریزه ای مانده نه در آن دیده قطره ای پانی) (سنائی)
منسوب به آهن ساخته از آهن آهنین: ظروف آهنی مجسمه آهنی
منسوب به دهن مربوط به دهان: ساز دهنی، آلتی تعبیه شده در تلفون که گوینده دهن خدد را نزدیک بدان نگاهداشته سخن گوید مقابل گوشی، قیف مانندیست لاستیکی در هواپیماهای بدون دستگاه بی سیم که وسیله سخن گفتن خلبانان است. در هواپیماهای دارای بی سیم از کائوچو ساخته میشود و مانند تلفن کار میکند
منسوب به ذهن درونی باطنی عقلی. یا وجود ذهنی وجود شی در ذهن شخص مقابل وجود عینی وجود خارجی. هوشی، درونی
مبارکباد دادن کسی را
فراخ و گشادی
عرصه، میدان، ساحت
قسمت پهن برگ
تله، دامی باشد که با آن آهو گیرند
فراخی، گشادگی، وسعت
هر کاسه و پیاله (عموما)، طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان
باده ای که از ارزن و برنج و جو سازند. هر کاسه و پیاله (عموما)، طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان
قسمت پهن برگ یا گلبرگ
تهیه شده از پیه، آلوده به پیه
پهنا، گشادگی، وسعت، عرصه، میدان، نوعی چوگان که سر آن پهن و مانند کفچه بوده و با آن گوی بازی می کرده اند، برای مثال نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب / تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان (فرخی - لغت نامه - پهنه باختن)
فراخی، گشادگی، وسعت، مقابل درازا، عرض
دام، تله، برای مثال چون نهاد او پهند را نیکو / قید شد در پهند او آهو (رودکی - ۵۴۶) ، دامی که با آن جانوران را صید کنند
مربوط به ذهن، ایجاد شده به وسیلۀ ذهن، مقابل عینی، جا گرفته در ذهن
چیزی که از آهن ساخته شده باشد، از جنس آهن، کنایه از نیرومند، برای مثال برافراشتم گرز سیصدمنی / برانگیختم بارۀ آهنی (فردوسی۲ - ۱۹۹)
بگنی، نوشابه ای که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، نوعی شراب، بوزه
دیرینگی، کهن بودن
درونی، باطنی
آب، ماده ای مایع، بی طعم، بی بو و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی h۲o که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته، در صد درجۀ سانتی گراد جوش می آید و در صفر درجۀ سانتی گراد منجمد می شود برای مثال نه در آن معده ریزه ای میده / نه در آن دیده قطره ای پانی (سنائی - لغت نامه - پانی)
Subjective
субъективный
subjektiv