معنی پهند - فرهنگ فارسی معین
معنی پهند
- پهند((پَ هَ))
- دامی باشد که بدان آهو گیرند، تله
تصویر پهند
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پهند
پهند
- پهند
- دام، تله، برای مِثال چون نهاد او پهند را نیکو / قید شد در پهند او آهو (رودکی - ۵۴۶)، دامی که با آن جانوران را صید کنند
فرهنگ فارسی عمید
پهند
- پهند
- دامی باشد که بدان آهو گیرند. (برهان). تله:
چون نهاد او پهند را نیکو
قید شد در پهند او آهو.
رودکی
لغت نامه دهخدا