جدول جو
جدول جو

معنی پهناوری - جستجوی لغت در جدول جو

پهناوری
پهناور بودن، حالت و چگونگی پهناور، پهنی
تصویری از پهناوری
تصویر پهناوری
فرهنگ فارسی عمید
پهناوری
(پَ وَ)
صفت پهناور. حالت و چگونگی پهناور. پهنی
لغت نامه دهخدا
پهناوری
حالت و کیفیت پهناور پهنی
تصویری از پهناوری
تصویر پهناوری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهناور
تصویر پهناور
پرپهنا، بسیار پهن، عریض، وسیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناوری
تصویر تناوری
تنومندی، فربهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور، شنا کردن روی آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهناوی
تصویر مهناوی
عنوانی در نیروی دریایی، نظیر گروهبان ارتش
فرهنگ فارسی عمید
(پَ وَ)
بسیارعریض. دارای پهنا، پهنادار. سخت عریض. پرپهنا. عراض. مصفح. (از منتهی الارب). صلاطح. پهن: مجثئل، پهناور و راست ایستاده. عریض ٌ اریض، پهناور. رأس ٌ مفرطح، سر پهناور. (منتهی الارب) ، ذوسعه. متسع. فراخ. وسیع. بافضا: کشوری پهناور، وسیع:
به آتش درشود گر نی چو خشم اوست سوزنده
بدریا درشود ورنه چو جود اوست پهناور.
(از فرهنگ اسدی نخجوانی).
چه ابر با کف دیناربار تو و چه گرد
چه بحر با دل پهناور تو و چه شمر.
فرخی.
دست او ابر است و دریا را مددباشد ز ابر
نیز از دستش جهان دریای پهناور شود.
فرخی.
امیر صفه ای فرموده بود بر دیگر جانب باغ برابر خضرا، صفه ای سخت بلند و پهناور. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 349).
چون تو دانا بسیست گرد جهان
تنگدل زین جهان پهناور.
سنائی.
چو کودک بدست شناور در است
نترسد اگردجله پهناور است.
سعدی.
قصعهٌ صلخفه، کاسۀ پهناور قریب تک. رحرحان، رحرح، رحراح، چیز فراخ و پهناور. صفیح، روی پهناور از هر چیزی. (منتهی الارب) ، دور، پهن اندام: جاریه سلطحه، دختر عریض و پهناور. جاریهٌ صلدحه، دختر پهناور. صلطحه، زن پهناور. صلندحه، ماده شتر پهناور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شْ / شِ وَ)
شناوری. سباحت
لغت نامه دهخدا
کسی که در نیروی دریایی خدمت کند و درجه او معادل گروهبان ارتش باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهناور
تصویر پهناور
بسیار عریض، پهنادار، با فضا، وسیع، پر پهنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجاوری
تصویر هجاوری
منسوب به هجاور
فرهنگ لغت هوشیار
عرض مقابل درازی طول: بمیانجی ایشان مر آن باقی را و هستی سیاهی و سپیدی و درازی و پهنایی چنان نیست که هستی زمان و تغیر که ایشانرا ثبات است و زمان و تغیر را ثبات نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور شنا کردن روی آب سباحت شناگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاوری
تصویر لهاوری
منسوب به بهاور اهل لاهور لاهوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
((فَ وَ))
تکنولوژی، علم به صنایع و حرفه ها، مجموع اصطلاحات فنی و صنعتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشناوری
تصویر آشناوری
((~. وَ))
کسی که همنشینی با او دلپذیر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهناور
تصویر پهناور
((پَ وَ))
فراخ، وسیع، بسیار عریض
فرهنگ فارسی معین
پهن، فراخ، گسترده، واسع، وسیع
متضاد: تنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
Levitation, Flotation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
Technological
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
wyporność, lewitacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
flotación, levitación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
galleggiamento, levitazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
flutuação, levitação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
浮动 , 悬浮
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
технологічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
technologisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
плавучість , левітація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
technologiczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
Auftrieb, Levitation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
технологический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
плавание , левитация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
tecnológico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
tecnológico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی