روشناس. دلنشین. دلپذیر. مقابل دشمن روی: آشناروی دیدۀ عرفان گر نداری ز عارفان بستان. سنائی. در این عهد از وفا بویی نمانده ست بعالم آشنارویی نمانده ست. خاقانی. بنالم کآرزوبخشی ندیدم بگریم کآشنارویی ندارم. خاقانی. روز و شب آورده ام در معنی بیگانه روی چون کنم صائب ندارم آشناروی دگر. صائب