جدول جو
جدول جو

معنی پهناجی - جستجوی لغت در جدول جو

پهناجی
از توابع دهستان گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهناور
تصویر پهناور
پرپهنا، بسیار پهن، عریض، وسیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
نهانی، نهفته، پوشیده، به طور پوشیدهبرای مثال دی عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب / ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود (حافظ - ۴۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهناوری
تصویر پهناوری
پهناور بودن، حالت و چگونگی پهناور، پهنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهناوی
تصویر مهناوی
عنوانی در نیروی دریایی، نظیر گروهبان ارتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهنانه
تصویر پهنانه
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد، برای مثال اگر ابروش چین آرد سزد گر روی من بیند / که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقعدر 12 هزارگزی جنوب باختری قاین و 6 هزارگزی باختر شوسۀ عمومی قاین به بیرجند، جلگه، معتدل، دارای 836تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، زعفران و تریاک، شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی، راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
کسی که در نیروی دریایی خدمت کند و درجه او معادل گروهبان ارتش باشد
فرهنگ لغت هوشیار
عرض مقابل درازی طول: بمیانجی ایشان مر آن باقی را و هستی سیاهی و سپیدی و درازی و پهنایی چنان نیست که هستی زمان و تغیر که ایشانرا ثبات است و زمان و تغیر را ثبات نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهناوری
تصویر پهناوری
حالت و کیفیت پهناور پهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهناور
تصویر پهناور
بسیار عریض، پهنادار، با فضا، وسیع، پر پهنا
فرهنگ لغت هوشیار
بوزینه کپیمیمون (بواسطه آنکه رویش پهن است) : خنبک زند چو بوزنه چنبک زند چو خرس این بوزنینه ریشک پهنانه منظرک. (خاقانی)، کلیچه روغنینان میده که با روغن پزند
فرهنگ لغت هوشیار
جای فراخ و پهناور زمین وسیع: بر آمد غو بوق و هندی درای بجوشید لشکر بدان پهن جای. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
نهفته نهانی پوشیده مستور مخفی غیب مقابل پیدا آشکار، مخفیانه در خفا، سرار (در احوال ماه) (التفهیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهنانه
تصویر پهنانه
((پَ نِ))
بوزینه، میمون، کلوچه روغنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
نهفته، نهانی، پوشیده، مخفی، مقابل پیدا، آشکار، مخفیانه، در خفا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهناور
تصویر پهناور
((پَ وَ))
فراخ، وسیع، بسیار عریض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهنابی
تصویر بهنابی
صرفا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
مخفیانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
Furtive, Furtively, Secretively, Stealth
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
furtif, furtivement, secrètement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
heimlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
таємний , потайки , таємно , прихований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
ukradkowy, potajemnie, sekretne, skryty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
秘密的 , 偷偷地 , 秘密地 , 隐秘的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
furtivo, furtivamente, secretamente, sorrateiro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
furtivo, furtivamente, segretamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
furtivo, furtivamente, secretamente, sigiloso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
скрытный , тайно , скрытный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
heimelijk, stiekem, sluipend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
ลับ , แอบ , อย่างลับๆ , ลับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
tersembunyi, dengan diam-diam, secara diam-diam, diam-diam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
गुप्त , गुपचुप तरीके से , गुप्त रूप से , गुप्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
סודי , בסתר , בסודיות , סמוי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
ひそかな , こっそりと , 秘密に , 忍び寄る
دیکشنری فارسی به ژاپنی