جدول جو
جدول جو

معنی پهلویی - جستجوی لغت در جدول جو

پهلویی
جانبی
تصویری از پهلویی
تصویر پهلویی
فرهنگ واژه فارسی سره
پهلویی
منسوب به پهلو جانبی
تصویری از پهلویی
تصویر پهلویی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهلویجی
تصویر پهلویجی
منسوب به پهلوی (بندر) از مردم بندر پهلوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلوی
تصویر پهلوی
فهلوی
فرهنگ واژه فارسی سره
منسوب به پهلو، خط وزبان ایرانیان در دوره ساسانیان معمول بوده ودر سکه و نقوش وکتب آن عهد دیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلوی
تصویر پهلوی
((پَ لَ))
پارتی، از قوم پارت، پادشاهی، سلطنتی، پهلوانی، قهرمانی، نام خط و زبان ایرانیان در زمان اشکانیان و ساسانیان، آهنگی است در موسیقی قدیم، نوعی سکه طلا با نقش پادشاهان پهلوی (آخرین سلسله پادشاهی در ایران)
فرهنگ فارسی معین
نوعی سکۀ طلا به وزن ۱۳/۸ گرم که در زمان سلسلۀ پهلوی در ایران ضرب می شد، زبانی از شاخۀ زبان های هندواروپایی که در دورۀ اشکانیان و ساسانیان در ایران رواج داشت، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه، پارتی، قوم پارت، منسوب به پهلو، پهلوانی، دلیری، دلاوری، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
حماسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
وراجی، اکثار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرسویی
تصویر پرسویی
حالت و چگونگی پرسو مقابل کم سویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمویی
تصویر پرمویی
حالت و چگونگی پر مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
پر حرفی روده درازی پر چانگی وراجی
فرهنگ لغت هوشیار
عرض مقابل درازی طول: بمیانجی ایشان مر آن باقی را و هستی سیاهی و سپیدی و درازی و پهنایی چنان نیست که هستی زمان و تغیر که ایشانرا ثبات است و زمان و تغیر را ثبات نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
دلیری، دلاوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلوان
تصویر پهلوان
مرد زورمند، یل، سپهبد بر لشکر، سختتوانا ودلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلوان
تصویر پهلوان
دلیر، دلاور، برای مثال کسی کاو بود پهلوان جهان / میان سپه درنماند نهان (فردوسی - ۲/۱۶۳)، اگر پهلوان زاده باشد رواست / که بر پهلوانان دلیری سزاست (فردوسی - ۶/۴۴۴)نیرومند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادویی
تصویر پادویی
شغل و عمل پادو، دوندگی در پی کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
پرحرفی، زیاد حرف زدن، بسیار سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهلوزن
تصویر پهلوزن
کسی که با دیگری در قدر و مرتبه لاف برابری و همسری بزند، برای مثال وگر نیز پهلوزنی را بکشت / از او بهتری را قوی کرد پشت (نظامی۵ - ۸۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
مربوط به پهلوانان مثلاً منش های پهلوانی، دلیری، دلاوری، زبان پهلوی، برای مثال پهلوانی سخن، سیاوش غمی گشت از ایرانیان / سخن گفت بر پهلوانی زبان (فردوسی - ۲/۲۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
جمع فهلوی در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) فهلویون فهلویان، حکیمان خسروانی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فهلوی، کلمه یا جمله ای که بزبان پهلوی باشد، شعری که به یکی از زبانهای محلی ایران (جز زبان ادبی و رسمی) بوزنی از اوزان عروضی هجایی سروده شده و بخشی از آنها در قالب دو بیتی استجمع فهلویات فهلویه مثال: من که بوسسته بی لو باره جانان جه هر کی لو بدند آن ها نگیر ام
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولویی
تصویر لولویی
مرواریدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالتویی
تصویر پالتویی
مربوط به پالتو، قطع کتاب در اندازه 20*10 سانتی متر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
دلیری، قهرمانی، مقام و رتبه پهلوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهلوان
تصویر پهلوان
((پَ لَ))
دلیر، شجاع، نیرومند
فرهنگ فارسی معین
((فَ لَ یِّ))
اشعار و ترانه هایی که به زبان ها و لهجه های محلی و روستایی سروده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهلوگه
تصویر پهلوگه
پهلوگاه، برای مثال پهلوگه دخمه را گشادند / در پهلوی لیلی اش نهادند (نظامی۳ - ۵۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پررویی
تصویر پررویی
بی شرمی، بی حیایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
Chatter, Chattiness, Verbose, Verboseness, Wordiness, Wordy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پررویی
تصویر پررویی
Brazenness, Cheekiness, Pushiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
болтовня , многословный , многословие , многословие
دیکشنری فارسی به روسی
дерзость , напористость
دیکشنری فارسی به روسی
Geschwätz, wortreich, Weitschweifigkeit, Geschwätzigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی