جدول جو
جدول جو

معنی فهلویه

فهلویه((فَ لَ یِّ))
اشعار و ترانه هایی که به زبان ها و لهجه های محلی و روستایی سروده شده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فهلویه

فهلویه

فهلویه
مونث فهلوی، کلمه یا جمله ای که بزبان پهلوی باشد، شعری که به یکی از زبانهای محلی ایران (جز زبان ادبی و رسمی) بوزنی از اوزان عروضی هجایی سروده شده و بخشی از آنها در قالب دو بیتی استجمع فهلویات فهلویه مثال: من که بوسسته بی لو باره جانان جه هر کی لو بدند آن ها نگیر ام
فرهنگ لغت هوشیار

فهلویه

فهلویه
پهلوی. مؤنث فهلوی. (فرهنگ فارسی معین) ، کلمه یا جمله ای که به زبان پهلوی باشد، شعری که به یکی از زبانهای محلی ایران - جز زبان ادبی و رسمی - به وزنی ازاوزان عروضی یا هجایی سروده شده و بخشی از آنها در قالب دوبیتی است. ج، فهلویات. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

فضلویه

فضلویه
از امیران شبانکاره است. ابن بلخی نویسد: فضلویه به کار خویش و شبانی مشغول بودی، پس به خدمت صاحب عادل رفت و این صاحب وزیری بود سخت قوی و متمکن و بارأی و تدبیر و صرامت، و سپاهسالاری بود جابی نام که صاحب را با او رأی نیکونبود، پس فضلویه را به لجاج او برمیکشید و چون ملک دیلم صاحب را بکشت، فضلویه خروج کرد و او را بگرفت وبقلعۀ ’پهن دز’ محبوس کرد... پس شبانکارگان را برکشید و نان پاره و قلاع داد. پس ملک قاورد به پارس آمد ومیان او و فضلویه جنگ قایم شد. پس فضلویه به درگاه سلطان شهید آلب ارسلان رفت و رایات منصوره را سوی پارس کشیده و پارس به ضمان به فضلویه دادند و باز عاصی شد و به دز ’خرشه’ رفت و نظام الملک او را حصار داد تااو گرفتار شد و او را بقلعۀ استخر بازداشتند و او آن قلعه را به دست گرفت. او را بگرفتند و پوستش پر کاه کردند. (از فارسنامۀ ابن بلخی چ کمبریج ص 166)
لغت نامه دهخدا

فهلوی

فهلوی
پهلوی، نوعی سکۀ طلا به وزن ۱۳/۸ گرم که در زمان سلسلۀ پهلوی در ایران ضرب می شد، زبانی از شاخۀ زبان های هندواروپایی که در دورۀ اشکانیان و ساسانیان در ایران رواج داشت، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه، پارتی، قوم پارت، منسوب به پَهلُو، پهلوانی، دلیری، دلاوری، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه
فهلوی
فرهنگ فارسی عمید

فهلوی

فهلوی
پهلوی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به پهلوی و فارسی میانه شود
لغت نامه دهخدا