جدول جو
جدول جو

معنی پهلوگه

پهلوگه
پهلوگاه، برای مثال پهلوگه دخمه را گشادند / در پهلوی لیلی اش نهادند (نظامی۳ - ۵۲۹)
تصویری از پهلوگه
تصویر پهلوگه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پهلوگه

پهلوگه

پهلوگه
کنار. جنب:
پهلوگه دخمه را گشادند
در پهلو لیلیش نهادند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پهلو گه

پهلو گه
پهلو جنب، کناره جنب: پهلو گه دخمه را گشادند در پهلوی لیلیش نهادند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پخلوچه

پخلوچه
چنانست که انگشتان را در زیر بغل کسی بحرکت در آورند تا آن کس را خنده گیرد پخپخو غلغلک
فرهنگ لغت هوشیار

پخلوجه

پخلوجه
چنانست که انگشتان را در زیر بغل کسی بحرکت در آورند تا آن کس را خنده گیرد پخپخو غلغلک
فرهنگ لغت هوشیار

پالونه

پالونه
آلتی که بدان چیزها را صافی کنند و بپالایند جایگاهی از کرباس و غیره که در وی چیزی پالایند آبکش پرویزن ماشوب ماشوبه ترشی پالا پالاوان پالاون پالوانه صافی مصفات
فرهنگ لغت هوشیار

پالوده

پالوده
شربتی که با یخ یا برف و رشته نشاسته یا سیب رنده کرده درست کنند
پالوده
فرهنگ لغت هوشیار