جدول جو
جدول جو

معنی پنددهی - جستجوی لغت در جدول جو

پنددهی
اندرزگویی، موعظه، نصح، نصیحت گویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنداری
تصویر پنداری
گویی، همانا، گوییا، گویا، گمان بری. دراصل فعل مضارع سادۀ دوم شخص مفرد از «پنداشتن» است، (صفت نسبی، منسوب به پندار) خیالی، وهمی، خیال باف
فرهنگ فارسی عمید
(پِ دَ / دِ)
قطره را گویند اعم از قطرۀ آب و قطرۀ باران و قطرۀ خون و امثال آن. (برهان قاطع). چکه. یوجه. لک. لکه. اشک. خال، نقطه و ذرات. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
منسوب به پند:
پذیرند از تو شاهنشاه صاحب
همه گفتارها بندی و پندی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(پَ دِ)
نسبت به پنج ده، از اعمال مروالرود است و پنج دیهی و بنج دیهی و بنجدهی و فنجدیهی و بندهی نیز همان است. و نیز رجوع به پنج ده شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
عمل دادده. عدل. عدالت. داد دادن
لغت نامه دهخدا
(پَ)
درتاج المصادر بیهقی در معنی کلمه حجلان گوید: برجستن مرغ و پندی و شتر پی کرده در رفتن - انتهی. ظاهراً پندی زاغ و کلاغ باشد یا صورتی از پند بمعنی غلیواژ
لغت نامه دهخدا
(پَ)
مولانا پناهی، درتذکرۀ مجمعالخواص آمده است: او از همدان و فرزند مرد آن ولایت خواجه میرم بیک کلانتر است. الحق خانوادۀ خوبی هستند و ارباب فهم و اصحاب طبع را رعایت میکردند و شعرا اغلب در مجالس ایشان میبودند. مولانا لسانی علیه الرحمه میگفته که شراب خواجه میرم از آب دیگر اکابر و اشراف حلالتر است. با مولانا پناهی سالها مصاحب بودیم: (و او راست:)
داغ جنون که بر سر سودائی من است
مجنون عشقم این گل رسوائی من است.
ای وای بر آن کشته که فردای قیامت
بسمل شدۀ تیغ جفای تو نباشد.
دو شیوه هست خوبان را که جانسوز است و عاشق کش
در اول آن رمیدنها در آخر آرمیدنها.
محنت زده های کوچۀ رسوائی
خونین جگران گوشۀ تنهائی
حاصل ز غم عشق نکردند بجز
بدنامی ورسوائی و بی پروائی
یکی از شعرای عثمانی است از اهالی روم ایلی در قرن دهم هجری. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(پَدِهْ)
مخفف پناه ده. از بخش های گرگان است که پیشتر قان یوخمز نامیده میشد. (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(پِ رَ / رِ)
احمق و بی وقوف. (آنندراج). ظاهراً مجعول است
لغت نامه دهخدا
(بَ دِ)
پنج دیه. فنج دیه. در نواحی مروالرود خراسان که نسبت است به پنج دیه از اعمال مروالرود خراسان. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ دِ)
زنجبیل است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه) ، اسم هندی عود است
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنداری
تصویر پنداری
((پِ))
خیال باف، خیالی، وهمی، کلمه فعل از پنداشتن، گویی، گویا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنداری
تصویر پنداری
خیالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوددهی
تصویر بوددهی
تکوین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصوری، خیالی، وهمی، گویی، گوییا، همانا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سودآوری، بهره دهی
متضاد: زیان دهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد