جدول جو
جدول جو

معنی پلیمه - جستجوی لغت در جدول جو

پلیمه
(در هوا) نه گرم و نه سرد: هوایی پلیمه، (در آسمان) نیمی با ابرو نیمی گشاده و بی ابر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حلیمه
تصویر حلیمه
(دخترانه)
مؤنث حلیم، بردبار، شکیبا، نام دایه پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلیمه
تصویر سلیمه
(دخترانه)
مؤنث سلیم، دارای قدرت داوری و تشخیص درست، سالم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پلیم
تصویر پلیم
پلم، گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلخوم، پلاخون، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلمه
تصویر پلمه
تخته سنگ، سنگ مسطح و نازک، سنگی که ورقه ورقه شود، سنگ لوح، لوح سنگی که در قدیم برای کودکان دبستانی بر روی آن سرمشق می نوشتند، برای مثال نخست چون پدرم پلمه بر کنار نهاد / چه علم ها که بخواندم از آن به غیر زبان (عمید لوبکی- مجمع الفرس - پلمه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلیمر
تصویر پلیمر
فرآوردۀ حاصل از پلیمریزاسیون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلیته
تصویر پلیته
فتیله، پنبۀ تابیده یا نوار نخی که در چراغ نفتی می گذارند، پنبه یا لتۀ تاب داده، فتیل، پتیله، ذباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولیمه
تصویر ولیمه
مهمانی ای که به مناسبت عروسی، بازگشت از سفر زیارتی، تولد فرزند یا خرید خانه و مانند آن می دهند
فرهنگ فارسی عمید
نوعی چین در لباس که به صورت هم اندازه و پشت سر هم قرار گرفته است، لباسی که این نوع چین را داشته باشد مثلاً دامن پلیسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیمه
تصویر لیمه
چرک وسخ: لیمه گوش، کفش چرکین از چرم دباغت نا کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلیمه
تصویر ظلیمه
آنچه که به ستم از کسی گرفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
ولیمه در فارسی سور کتخدایی سور اروسی، دلمه پولی که داماد به آمادگان می پردازد (گویش گیلکی)، خوراک سور خوراک جشن، سور مهمانی عروس، طعامی که در مهمانی جشن عروسی زایمان و غیره دهند، جمع ولائم، پولی که بعنوان هدیه عروسی بوار دان دهند در بعض شهرستانها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلیمه
تصویر غلیمه
تیز ورن مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیته
تصویر پلیته
فتیله، پنبه تاب داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیسه
تصویر پلیسه
دامن چیندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیمه
تصویر حلیمه
زن بردبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلمه
تصویر پلمه
تخته سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلمه
تصویر پلمه
((پَ مِ یا مَ))
لوحی که ابجد و غیر آن بر آن می نوشتند تا اطفال بخوانند، نوعی از گل سخت شده و سیاه که ورقه ورقه جدا شود و می توان برای نوشتن به کار برد، سنگ لوح
فرهنگ فارسی معین
((پُ مِ))
مولکول عظیم الجثه ای که از مولکول های ساده با جرم مولکولی کم ساخته شود، بسپار (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولیمه
تصویر ولیمه
((وَ مِ یا مَ))
مهمانی، غذایی که در جشن و مهمانی می دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظلیمه
تصویر ظلیمه
((ظَ مَ یا مِ))
دادخواهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلیمه
تصویر حلیمه
((حَ مِ))
زن بردبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیته
تصویر پلیته
((پِ لِ تِ))
فتیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیسه
تصویر پلیسه
((پِ س ِ))
چین دار، بانورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیمه
تصویر لیمه
((م یا مَ))
چرک، کفش چرمین از چرم دباغت ناکرده
فرهنگ فارسی معین